Friday, December 31, 2010

حافظه تاریخی

چگونه حافظه تاریخی ملتی به فراموشخانه سپرده می شود؟

Nädip bir milletiň taryhy kimligi, aňyny öçürilýär?

Haçanda Grekleriň/Ýunanlaryň mifilogiýasyny, gyzylderileriň medeniýetini we taryhyny, Latyn Amerikadaky Maýalaryň we Aztekleriň ýa-da Gündogardaky Hint we Çin medeniýetini hakynda bir zat okanymda ýa-da olar hakynda surata düşürlen filmleri görenimde mende şeýle sorag döreýär: Nädip olar öz ata-babalaryndan miras galan medeniýetleri saklap, olary geljekgi nesillerine-de aşyrýarlar? Olar öz gadymyýetleri hakynda yzygiderli kino filmer surat düşürýärler, reňkli kitaplar çap edýärler. Ýene soraýaryn: Näme biziň halkymyz dünýä medeniýetiň ösüşinde goşant goşmadymyka? Näme üçin biziň gadymky mifilogiýalarymyz hakynd filmler surata düşürülmeýär, gyzykly kitaplar çap edilmeýär? Her gün diýen ýaly dürli ýurtlarda Herkules, Zeus, Promete, Alksander Makadonsky hakyndaky filmeleri tomaşa etse bolýar, ýöne Türkmenistan baý döwletem bolsa henize çenli milli taryhyny düzüp bilmän gelýär, onuň ýerine Niýazowyň Ruhnamasy ýa-da Berdimuhammedowyň “Saglyk” baradaky kitaplary mahabatlandyrlyp gelinýär. Millionlarça dollar pul berip Ruhnamany araşa iberdiler.
  Aşakda pars dilinde hödürlän bu makalamyzda Eýrandyr Owganystanda milli sütüm astynda ýaşaýan ildeşlerimiziň ünsüni bu meselä çekmek isledik.

Akmyrat Gürgenli
  وقتی که آثار حماسی یونانیان، تاریخ و تمدن سرخپوستان، مایاها و آزتک های ساکن آمریکای لاتین و یا تمدن مشرق زمین همچون تمدن هند و چین را مطالعه می کنم از خودم می پرسم چطور این ملل توانستند حافظه تاریخی به ارث مانده از اجدادشان را به روزگار ما رسانیده و آنرا امروزه نیز پاس داشته به راه و روش آبا و اجدادی خویش پایدار بمانند؟ درباره آن تمدن های باستانی فیلهما ساخته میشود و کتابها نوشته می شود وهمواره در راستای شناساندن آن نه تنها به نسل های جدید، بلکه به جهانیان نیز تلاش می کنند. و باز می پرسم آیا ملت ما درپیشرفت و گسترش تمدن به جهان چیزی تقدیم نکردند؟ آیا درباره داستانهای حماسی و باستانی ما فیلمی ساخته شده و یا کتابهای متعددی، باتصویرهای گوناگون برای بزرگان و کودکان نوشته شده است؟
   امروزه در اکثر سینماها و کانالهای تلویزیونی جهانی داستانهای حماسی یونانی نظیر هرکولس، زئوس، پرومته، جهانگشائی اسکندر... نشان داده میشود ولی در کشور ثروتمند تورکمنیستان حتی تاریخ همین یکی- دوصد سال اخیر و اساسا تاریخ تورکمنیستان بصورت نوین و با دیدگاهی مستقل از بلشویسم نوشته نشده و سران رژیم در این باره یک مانات نیز خرج نمی کنند، ولی برای «روح نامه» نیازوف و کتاب «بهداشت ملی» بردی محمدوف میلیونها مانت صرف میشود و با پرداخت میلیونها دلار« روح نامه با سفینه فضاپیما به عرش فرستاده میشود... بگذریم که این خود بحثی دیگر است.
   آیا تشابه داستانهای « دیو یک چشم» هومر یونانی با « دپه گؤز» قورقوت آتا، «بوغاچ خان» قورقوت آتا با «حماسه رومولس» رومی که در آن گاو نری توسط قهرمان از پای در می آید تصادفی است، و یا تشابه داستان گرگ رومی و نوشیدن شیر ماده گرگ توسط فرزندان انسان با داستان «بوز قورت» تورکی را چگونه می توان توجیه کرد. در حماسه «گؤراوغلی»، اسب مشهور وی «قیرآت» نوزاد مادیانی دریایی است، «دنگیز قولانی» و تورکمن «اسب را بال انسان» می نامد: «آت آدامینگ غاناتی دیر» که تشابه آنرا در داستان یونانی اسب بالدار و آسمانی «پگاس» می بینیم. در میفولوگی تورکمنی مربوط به دوران چندخدایی هرچیزی در طبیعت دارای صاحبی است که به آن «ایه» می گویند، «قونوم ایه سی» (خدای قبرستان)، «سوو ایه سی»(خدای آب)، «اوت ایه سی» (خدای آتش)، «یل ایه سی» (خدای باد)، « یاغمیر ایه سی» (خدای باران)، «چؤل ایه سی» (خدای بیابان)... آیا همه اینها تصادفی است؟
   از این مثالها می توان این نتیجه را گرفت که تاریخ و تمدن تورکمنها و یونانیان- یا رومیان باید همزمان و هم دوره باشند. ما در اینجا دقیقا نمی توانیم مطرح کنیم که کدامیک بر دیگری متقدم یا متأخر بوده و یا این یکی از آن دیگری تأثیر گرفته است. هرچه باشد تمدن مربوط به جهانیان است و انسانها ملهم از یکدیگر به رشد  و تعالی تاریخی و مدنی نائل می شوند.
   ابداع چرخ گاری، اختراع خط میخی، تربیت و رام کردن اسب که هریک در عصر خویش انقلابی بزرگ در عرصه ارتباط و ترانسپورت محسوب میشد را تمامی مورخان مشهور جهان به تورکان نسبت می دهند. که هریک از این پدیده ها سهم بسزائی در گسترش تمدن جهانی داشتند. نخستین داستانهای حماسی همچون «نبرد گیلغامیش»، «داستان یافتن حیات ابدی»، "داستان مبارزه نور با تاریکی/  مبارزه روی زمینان و دیوان جهل و تاریکی به زنجیر کشیده در قعر زمین... همگی اینان که پایه و اساس اساطیر یونانی قرار دارند نیز جزء جداناپذیری از فرهنگ ما تورکان و تورکمن است. ستاره شناسی و تفحص درباب چرخش فصول نیز از دیدگاه مردمان تیزهوش ما پنهان نمانده است بگونه ایکه در بین تورکمنها آغاز هر فصلی با طلوع و پایان آن با افول ستاره ای مشخص میگردد و جشنهای کشت و ذرع و زایش فراوان دامهایشان را با آغاز فصلی جشن گرفته، زمینه بسیاری از اعیاد امروزی نظیر نوروز و آتش، برابری روز و شب در دو مقطع از سال (نوروز و مهر) را بزرگ می داشتند.

   و اما برگردیم به اصل سئوال که چگونه ملتی دچار فراموشی می شود؟
  ما در بالا درباره اهمیت حفظ ارزشها و میراث باستانی یونان و رم توسط ابداعان آن صحبت کردیم و گفتیم که چگونه است که بسیاری از ارزشهای باستانی ملی مان که دربالا به گوشه هایی از آن اشاره کردیم بطور کامل به دوران ما نرسیده است؟
  اگر گفته شود در نتیجه حمله اعراب تمامی آثار نیاکان ما بعنوان بت پرستی و آتش پرستی، زندیق و غیره غدغن شده و آنها بتدریج به فراموشخانه سپرده شده، باید گفت پس چرا بسیاری از شاخص های تمدن باستانی مشرق زمین نظیر عید نوروز، جشن سیزده بدر، جشن مهرگان، مراسم شب یلدا، مراسم چهارشنبه سوری... در نزد برخی همسایگان ما برگزار می شود و ما خود را به عید قربان و عید فطر و دیگر اعیاد اسلامی محدود ساختیم؟ آیا این تقویم کامل جلالی که دوره سلجوقیان رایج گردیده کاملترین تقویم نبوده که در آن تمامی تغییرات فصل و سال بطور مشخص و دقیق تنظیم گشته است. تعیین دقیق برابری شب و روز در دو روز از سال، تقسیم بندی دوگانه روز وشب (با الهام از فرزندان مودای/ اوغوزخان- بوز اوق و اوچ اوق) ونیز تقسیم روز و شب به 24 ساعت (با الهام از 24 فرزند و نوه اوغوزخان) از ابداع ما تورکان/ تورکمنها نیست؟ پس چگونه می شود که اینهمه آفرینش تاریخی به فراموشخانه سپرده می شود و یا به آنها کم بها می دهند؟
   به نظر من برای این امر دو علت خارجی و داخلی را می توان بیان نمود:
الف- علل خارجی
   دولتهای استعمارگر روس و انگلیس و حکام غدار تهران برای محو هرگونه جنبش آزادیبخش ملی مان از هر وسیله ای استفاده کردند. بخصوص دولت استعمارگر روسیه تزاری نه تنها به امحای فیزیکی بلکه به نابودی اندیشه ملی تورکمنها نیز دست یازید. ژنرال روسی اسکوبلف در ایام هجوم به گوک دپه در سال 1881 مرتبا تکرار می کرد که به اندیشه و روح  ملی تورکمنها ضربه زد تا آنها نتوانند از یکسو به گذشته تاریخی خود مغرور شوند و از سوی دیگر کاری کرد که آنها ضربه هولناکی که از ما دریافت کردند را با همراه با ترس و وحشت به نسلهای بعدی منتقل نمایند. حکومت بلشویکی روسیه نیز همراه با چماق وحشتناک سرکوب، به اشاعه ایده های «گومانیتار/انساندوستانه» روسی، «انترناسیونالیسم پرولتری»...  پرداخته از یکسو ادعای آوردن اندیشه های طراز نوین به سرزمین تورکمنها را داشت، از سوی دیگر با هر آنچه که بوی و نشان ملی می داد بشدت مخالفت می ورزید. نه تنها نویسندگان انقلابی یکی پس از دیگری ترور می شدند، بلکه آثار آنان همچون «پرمان» آتا غاوشیت، اثر حماسی« قورقوت آتا» و حتی ساز «گوک دپه» نیز غدغن گردید.
   حکام غدار ایران تنها با سرکوب وحشتناک و کشت و کشتار سعی در خاموش کردن ایده های ملی و آگاهی تاریخی و بینش ملی را داشتتند. در ایران پس از هر جنبش انقلابی و آزادیبخش ملت ما آنچنان سرکوب وحشتناکی صورت میگرفت که نسلهای بعدی بکلی از مضمون آن بی خبر می ماندند و یا پدران از ترس اینکه مبادا فرزندان به سرنوشت آنها دچار شوند در این باره سکوت اختیار میکردند. ملت ما دوشادوش دیگر ملل آزادیخواه ایران در جنبش جمهوریخواهی آذربایجان، گیلان و کردستان در سالهای 1300، جنبش سیاسی سالهای 1320 ببعد، جنبش دوران ملی شدن نفت و سرانجام انقلاب بهمن 57 شرکت کردند ولی نسلهای بعدی هر جنبش از مضامین و آرمانهای آن جنبش ها بی خبر می ماندند.
ب- علل داخلی
  بیش از یکصد و پنجاه سال متمادی استکه ملت تورکمن با عوامل بیگانه و متجاوز بخاک نیکان خویش در حال مبارزه مرگ و زندگی است. در سال 1830 قیات خان در کنار دریای خزر دائما تجاوز قشون ایران را دفع میکرد، در سال 1851 قشون ایران به قاری غالا حمله کرد پس از گذشت 10 سال بار دیگر قشون قاجار به ماری و سپس ساراغیت (سرخس) حمله کرد، در سال 1870 تورکمنهای خیوه در جنگ «غـزوات» توسط سربازان روسی قتل عام شدند، در سال 1881 در گوک تپه، در سال 1916 ژنرال مادریتوف، در سال 1918 قیام ناسیونالیستهای تورکمن برهبری جنید خان و عزیز خان... در سال 1925 قشون سرتاپا مسلح تهران، قیام جمهوریخواهی تورکمنصحرا و جنبش عثمان آخون را بخاک و خون کشید، جنبش آنناگلدی آچ و قیامیون آلطین توقماق نابود گشتند... ولی هیچ یک از قیامهای ملی توسط خود تورکمنها بیان نگشته و مضامین آن تفهیم نگشت. ما امروز مفاهیم و مضامین آنرا از لابلای نوشته های دشمنان و سرکوبگران آن قیامها می خوانیم. آیا در هر یک از این ادوار تاریخی حداقل یکی- دوتا میرزا بنویس تورکمنی وجود نداشت که بازگوی وقایع باشد؟ باز هم خدا پدر «عبدالستار قاضی» را بیامرزد که با نوشتن «جنگنامه» خویش وقایع جنگ قاری قالا و ماری را به تصویر کشید. و باز ما باید مدیون شیدائی این شاعر انقلابی مان باشیم که در منظومه «اوغوز نامه» خویش به «احوال تورکمن» پرداخت و به پایمال شدن زبان تورکمنی توسط زبان عربی شجاعانه اعتراض کرد.
   بنابراین، از یکسو فقدان آگاهی ملی در بین میرزابنویس های آن دوره از یکسو و کم اهمیت دادن این وقایع تاریخی از سوی تحصیلکردگان آن زمانه، بسیاری از وقایع ملی به نسیان سپرده گشت و بینش و آگاهی ملی ما به فراموشخانه تاریخ محکوم گردید. از سوی دیگر کشته شدن روح مبارزه ملی در بین انقلابیون در نتیجه هجوم وحشیانه دشمنان، امکان بازگوئی آن به نسلهای بعدی از بین رفت، مضافا تمامی آثار مکتوب هر دوره انقلابی نیز از بین برده میشد.
   ما این درد جانکاه فراموشی ملی را در بین "روشنفکران" زمانه مان نیز درک می کنیم. اینان در نتیجه فشارهای خارجی آسسیمیله فرهنگ بیگانه شده،به مانگقورت هایی مبدل گشتند که حتی قادر نیستند به زبان ملی شان بخوانند و بنویسند و نیز سیر رویدادهای تاریخی را تجزیه و تحلیل نموده از آن آیئنه عبرتی برای نسلهای بعدی بسازند. در نتیجه این قصور بزرگ بود که ما نتوانستیم بعنوان مثال در سال 1325 جریان منسوب به حزب توده را در تورکمنصحرا بخوبی ارزیابی نموده، با تجربه کافی در جنبش بهمن 57 شرکت نمائیم. و این نگرانی وجود دارد که نسل امروزین تورکمن نیز درنتیجه عدم اطلاع کافی از جریانات سی سال گذشته بار دیگر همان اشتباهی را مرتکب شوند که نسل ما هنوز درد آن را با تمام وجود حس می کنیم. امیدوارم که چنین نباشد. چرا که دوران ما دوران ارتباطات و اینترنت و... است که گردانندگان این سایت ها با مبرز کردن وجهه انقلابی و روحیه تاریخی ملت مان، چاره ساز درد بزرگ فراموشی ملی شوند.

آقمیرات گورگنلی

1 comment:

  1. Bu, Maýo klinikasynyň köpçülige mälim eden beýany we böwrek satyn almak isleýäris, böwrek satmak isleseňiz, aşakdaky e-poçtaňyz bilen göni habarlaşyň
    mayocareclinic@gmail.com
    Bellik: Bu ygtybarly amal we howpsuzlygy kepillendirilýär.
    Has giňişleýin maglumat üçin bize e-poçta habaryny iberiň.

    ReplyDelete