یک مصاحبه منتشر نشده!
طی 100 سال گذشته محققان زیادی برای شناخت، و شناساندن چهره برجسته مختومقلی فراغی و آثار جاودانه وی تلاش نموده و در خصوص معرفی این شخصیت ملی تركمن و دیدگاه بشر دوستانه وی بهمردم جهان، مقالات، كتابها و سفرنامههای زیادی را نوشتهاند. یكی از این عالمان وارسته و محققان برجسته، مرحوم دكتر صفر انصاری، چهره نام آشنای تركمن میباشد كه وی 30 سال از عمرش را در خصوص معرفی چهره علمی و فرهنگی مختومقلی سپری كرده و آثار ارزندهای را بهمحققان و دوستداران فرهنگ و ادب عرضه نموده است.
استاد صفر انصاری فرزند موخی، در سال 1293 هجری شمسی (1877 میلادی) در شهر گمیشان متو.لد شد( استان گلستان – ایران). وی تحصیلات متوسطه را در كمیشدفه سابق و تحصیلات دانشگاهی در تهران و كرج، خواند و بعد بهعلت مخالف با بیعدالتیهای شاه ایران، مجبور شد به تركمنستان شوروی مهاجرت كند و سالهایی از عمرش را در این كشور بگذراند. استاد انصاری در طول این سالها در دانشگاهها و مراكز فرهنگی آن كشور فعالیت نمود و ضمن تدریس، بهتحقیق و تفحص علمی و فرهنگی خود ادامه داد. وی خوشبختانه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، دو باره به وطن خود مراجعت كرد و باز هم به فعالیتهای فرهنگی و علمی خود با دوستداران عرصه فرهنگی ایران بهخصوص تركمنهای استان گلستان، ادامه داد. گفتنی است كه این استاد وارسته در سالهای آخر عمرش، با مشكلات زیادی روبرو شد و بعد بهعلت بیماری چند سالی را در خانه خود بستری گردید و بطور كلی در سالهای آخر عمرش دوران سختی را سپری نمود و بعد هم مرحوم شد.
در آن سالهایی كه استاد انصاری در خانهاش در گمیشان بستری شده بود، برای این حقیر، فرصتی پیش آمد تا بهعنوان یك خبرنگار علاقمند بهمسائل فرهنگی، چند بار بهگمیشان سفر كنم و در ارتباط با زندگی و نیز تحقیقات 30 سالهاش، در خصوص شخصیت مختومقلی، گفتگویی انجام بدهم و حالا بعد از 22 سال این گفتگو بهعلاقمندان و دوستداران مختومقلی تقدیم میشود. امید است كه این مطالب برای خوانندگان مفید و ارزشمند باشد.
موسی جرجانی
بهار سال 1390 هجری شمسی ( 2011 میلادی)، گرگان- استان گلستان- ایران
آغاز سفر بهگمیشان
عصر روز پنجشنبه، در یكی از روزهای بهاری سال 1368 هجری شمسی (1989 میلادی) وسایل خبرنگاری خود را برمیدارم و بهقصد دیدار و گفتگو با استاد انصاری كه در خانه خود بستری شده، با مینیبوس كرایه، از گرگان بهطرف بندر تركمن حركت میكنم.
وجود خانههای چوبی دو طبقه، از ویژگیهای شهر گمیشان است، این خانههای چوبی در طول سالهای گذشته، با الگوبرداری از خانههای چوبی آستاراخان روسیه، با معماری خاص آن دوران ساخته شده و بسیار دیدنی است. استاد صفر انصاری در یكی از همین خانههای چوبی ساكن و بستری شده است.
من عصر آن روز به خانه استاد انصاری میرسم. خانواده وی كه مرا خوب میشناسند، بهخوبی از من استقبال میكنند و مرا بهاتاقی كه استاد در طبقه دوم آن بستری شده است، راهنمایی میكنند. من قبلا استاد را ندیده بودم، اما عكس وی را در نشریات ایران و تركمنستان شوروی دیده بودم و با مقالات، نوشتهها و تحقیقات وی نیز تا حدی آشنا بودم. وقتی كه به استاد معرفی شدم، او پدرم را كه یكی از روحانیان سرشناس منطقه آققلا بود، شناخت و بعد ضمن ابراز خوشحالی از این دیدار، گفت: من تمام افراد خانواده جرجانیها را میشناسم. وقتی كه در تهران دانشجو بودم، مرحوم محمد آخوند جرجانی( گرگانی) وكیل مردم تركمن صحرا در مجلس بود. او شخصی محترم و عالم بود و مرا بسیار دوست می داشت، زیرا من جزء اولین سری از جوانان تركمن صحرا بودم كه در زمان رضا شاه در دانشگاه تهران درس میخواندم.
- استاد دكتر انصاری، فلج روی «سه چرخه» و از بینایی محروم
خلاصه كلام، آن روز استاد انصاری، گرچه روی صندلی سهچرخه خود نشسته بود و از بینایی چشم هم محروم شده بود، اما از ملاقات با من بسیار خوشحال شد. وقتی كه از نحوه فلج شدن و كور شدنش پرسیدم، گفت: « موسی جان داستانش زیاد است، اگر فرصت شد بعدا برایت تعریف میكنم»
از طرفی وی وقتی كه متوجه شده من خبرنگار هستم و در باره شخصیت و آثار مختومقلی تحقیق میكنم، شادمانیش بیشتر شد. صحبتها ادامه یافت تا اینكه شب شد و فرصت خوردن شام رسید. آنگاه سفره با بركت خانه با نان محلی «چورك» روی زمین پهن شد و ماهی سرخ كرده با غذای محلی«چكدرمه»، به آن اضافه گردید. من آن شب غذای لذیذ خانواده استاد را خوردم و بعد صحبتمان را توام با خنده و شادی و یادآوری خاطرات دوران گذشته، ادامه دادیم. استاد انصاری از مصاحبت با من خوشحال بود و برای پاسخگویی بهسوالاتم آمادگی خود را اعلام كرد. او مایل بود كه در باره تحقیقات و كارهایش سخن بگوید و من هم برای شنیدن همین كارها و ضبط و ثبت آن آمده بودم. این صحبتها تا ظهر فردای آن روز كه جمعه بود، بدور از غوغای شهری و كارهای اداری و روزانه، در محیطی كاملا صمیمی و دوستانه، توام با عشق و علاقه ادامه یافت
س ـ درباره مختومقلی فراغی شاعر كلاسیك و سخنور نامدار تركمن، هر قدر بدانیم باز هم كم است، بههمین مناسبت نزد استاد آقای صفر انصاری كه ببش از 30 سال از عمر خود را بطور متوالی در این زمینه تحقیق و مطالعه نموده بهگمیشان آمدیم تا از معلومات ایشان كسب فیض نماییم.
آقای انصاری لطفاً بهعنوان آغاز سخن در رابطه با زندگانی و شخصیت مختومقلی برایمان سخن بگویید تا بهدنبال آن، سؤالات بعدی را مطرح نمایم.
ج ـ مختومقلی نه تنها در نزد تركمنها، بلكه در بین ازبكها، قاراقالپاقها، قزاقها و تاتارها نیز از شهرت خاصی برخوردار است؛ به همین دلیل او فقط به تركمنها تعلق ندارد، بلكه به تمام اقوامی كه به زبان تركی تكلم میكنند، تعلق دارد. زبان شعرش برای همهی ترك زبانان قابل فهم است. مختومقلی یك عالم بود. او تاریخ، فلسفه دین و ادبیات مشرق زمین را به خوبی مطالعه كرده بود، به زبان فارسی و عربی كاملاً آشنایی داشت، قرآن را آنقدر خوب خوانده و به مفاهیم آن پی برده بود كه انسان متوجه نمیشود كدام مطلب قرآن را با ظرافت تمام برگردانده و در اشعارش از آن بهره برده است. او به قرآن آشنایی كامل داشت، بهدستور زبان فارسی و عربی بهخوبی واقف بود.
این شاعر بنا به روایات موجود در بین تركمن صحرا، در روستای «حاجی قوشان» از توابع شهرستان گنبد بدنیا آمده و پس از تحصیلات و سیرو سفر، بالاخره در روستای «آق توقای» در شهرستان مراوه تپه، دار فانی را وداع كرد و در همان مكان، نزد پدرش «دولت محمد آزادی» بهخاك سپرده میشود. پدربزرگش «مختومقلی یونهچی» نام داشت. «یونه چی» بهزبان تركمن، كسی است كه افسار و زین اسب را درست میكند. او در این رشته، استاد كار ماهری بوده است. بنا بهروایت بعضیها، او شعر هم میسروده است. البته این روایات مبنای علمی و تحقیقی ندارد و براساس همین روایات او در سال 1720 میلادی وفات میكند. فرزند او «دولت محمد آزادی» نام داشت كه در بعضی از اشعار مختومقلی، بهنام «صحرایی» هم آمده است. او هم در آن زمان بهعنوان یك فرد عالم و دانشمند، در بین اقوام ایران تا سیبریه، مشهور بوده است.
البته بنا بهعقیده برخی از متفكران، از زمان علی شیر نوایی تا آن دوره چنین شخص عالمی در آنجا بهدنیا نیامده است، اگر هم بوده، او از همه آنان سرآمدتر بوده است.
آزادی، «پدر مختومقلی فراغی» چنین كسی بوده. البته از مختومقلی یونه چی هم در یكی از كتابها شعری آمده بود كه من هم اكنون بیاد ندارم و این نشان میدهد كه جدّ مختومقلی نیز در شعر و شاعری دست داشته است.
تحصیل در بخارا و خیوه
مختومقلی، حتماً دانش و معرفت خود را از پدر عالم خود آموخته و به ارث برده است. او آنگاه پس از تمام كردن دروس مكتب خانه زادگاه خود، مثل سایرین، جهت كسب علم به بخارا و خیوه میرود. بهنظر من او در خیوه به تحصیلات خود ادامه داده است، زیرا كسانیكه طی سالها 1926 در زمینه ساز و آواز محلی تركمن در تركمنستان تحقیق میكرده اند، درس خواندن او را در مدرسه «شیرغازی» طی تحقیقات خودشان، بهثبوت رسانیدهاند. امّا اینكه بعضیها عقیده دارند كه او در بخارا و در مدرسه ادریس بابا درس خوانده، نمیتواند قابل قبول باشد؛ زیرا او بهعنوان فرزند یك عالم و رسم و رسوم تركمنها، هرگز مدرسه و استاد عوض نخواهد كرد. بله، او حتماً زبان فارسی را از پدرش آموخته و از كتابخانه پدرش نیز بهره ها برده است. مختومقلی كتابهای زیادی را مطالعه كرده. تاریخ را زیاد خوانده، ادبیات فارسی، خصوصاً آثار سعدی را خوانده و تعدادی از آثار سعدی را هم به تركمنی ترجمه كرده است؛ او آثار عطار نیشابوری را مطالعه كرده و تعدادی از اشعار او را هم ترجمه كرده است. او شعر «بی خبر» را از شعر «از تو بی خبر» عطار گرفته و ترجمه كرده است. از این گذشته، مختومقلی اثری دارد بنام « چند سؤال» كه آنرا از آثار شاعری بنام «خیام» استفاده كرده،. البته بعضی از علما عقیده دارند كه این شاعر «خیام نیشابوری» (ریاضیدان معروف) نبوده، بلكه خیام بخارایی بوده كه شعر میسروده و مختومقلی از آثار همین شاعر بایستی ترجمه كرده باشد. شنیدهام كه استاد همایون، كتابی به نام «خیامی نامه» دارد و در آن كتاب باید راجع به خیام و اینكه چه كسی آن اشعار را سروده، آمده باشد. آقای محیط طباطبایی هم چند مدت پیش دوبار در سخنان خود كه از رادیو پخش شد، راجع باین موضوع اشاره كرد و بنا بهگفته وی اشعار منتخب به خیام، مربوط به خیام نیشابوری ـ ریاضیدان معروف ـ نیست، بلكه بهخیام بخارایی مربوط میشود. من آن كتابها را نخواندهام. بله، از این گذشته، بهنظر من، مختومقلی یك عالم به تمام معنا بوده. او فقط به مكتب نرفته، بلكه در میان مردم خود بوده، با آنان زندگی كرده، بهمسائل و مشكلات آنان رسیدگی میكرده و خلاصه زندگی خود را وقف دیگران كرده بود. او هرگز در نزد شاگردان به استاد بودن خود، فخرفروشی نكرده. بعضی بخاطر سواد و دانش او، مختومقلی را شخص فقیر و نداری ذكر كردهاند، این حرف نمیتواند درست باشد و برخی میگویند كه او زرگری میكرده، در این زمینه روایت زیاد است، ممكن است زرگری كرده باشد و ممكن است نكرده باشد و نمیشود در این زمینه یك مطلب قابل قبولی را عنوان نمود. امّا فقیر و ندار بودن او نادرست است. برای اینكه در میان ایل گوگلان عارف صاحب نام فرزندی چون ستاره تابناك و منحصر بهفرد داشته باشد، هرگز نمیتواند فقیر و ندار باشد؛ زیرا همه تركمنها به روحانیون ارزش زیادی قائل هستند، امّا طایفه گوگلان بیش از حد به روحانی جماعت ارزش و احترام قائل میشوند. این مطلب در حال حاضر نیز مصداق دارد و میتوان بهخوبی آنرا دید و بدین سبب آنان هرگز نمیگذارند فرزند چنین كسی، برهنه و فقیر بماند. فقر مالی او را بدین منظور ذكر میكنند كه او فرزند شخص ثروتمندی نبوده كه آزارش به دیگران رسیده باشد. تنها تمكن مالی باعث آزار دیگران نمیشود، بلكه بعضی از افراد ثروتمند و كسانیكه از تمكن مالی بهخوبی برخوردارند، دیده شده است كه رحیم هستند. رحیم بودن اخلاق ذاتی مختومقلی است. احترام به مردم، عزت بهبزرگترها، خوش رفتاری با زیردستان، همه اینها مسائلی هستند كه بهكّرات در آثار مختومقلی میآید.
عبداله و محمد صفا برادران گم گشته
س- در مورد برادران مختومقلی چه میگویی؟
ج- برادران مختومقلی باید تعدادشان زیاد باشد، امّا فقط نام دو تن از آنان در شعر او آمده است. «عبداله با اسباب سفر برفت، زودتر رفته ها آمدند، این ها چرا»، اسم یكی دیگر از آنان « محمد صفا» است. ضمناً با مطالعه این شعر در مییابیم كه یكی از آنان تازه ازدواج كرده و دیگری هنوز تأهل اختیار نكرده. آنها كه به منظور كمك به «احمد شاه دُرّانی» به افغانستان سفر میكنند، در بین راه كشته میشوند و دیگر برنمیگردند. گموگور میشوند. آن وقت آنطوریكه در شعر آمده، همسر یكی از آنان سرگردان باقی میماند و آن دیگری هم كه چون ازدواج نكرده بود، بی نام و نشان میماند. ضمناً هر دو آنان جوانتر از مختومقلی بودهاند، زیرا مختومقلی در آن شعر خطاب بهآنان میگوید: «بچههاییكه از مادر جدا نمیخوابیدند»، این حرف را بزرگترها بهكوچكترها میگویند. بنابراین برخی كه عقیده دارند، آنان بزرگتر از مختومقلی بودهاند، نادرست است.
تعدادی نیز عقیده دارند كه همسر عبداله بهعقد مختومقلی درآمده است، آن هم نادرست است. زن، در زندگی مختومقلی نقش بزرگی را بازی میكند. زن اول او، زن خوبی نبوده، نادان بوده. اشعاری كه عدم رضایت او را نشان بدهد وجود دارد. شاعر از دست این مینالد. همسر برادر كوچكش نیز به عقد او در نیامده و این مسأله به تحقیق ثابت شده، در بعضی از اشعارش قافیهها بهصورت یا الله یا جبار میآید و در این زمینه دو نوع شعر وجود دارد كه او در آن اشعار با یك دختر حرف میزند، به او عشق میورزد و برای رسیدن به او نقشهها میكشد و در همین گیرودار، آن دختر از او جدا میشود و آن وقت مختومقلی میگوید: « از ما جدا شد یاالله ـ یا جبار» در این مورد دو نسخه وجود دارد. یك بار با یك دختر سخن میگوید كه در این زمینه بهجایی نمیرسد، بعد با یك بیوه زن حرف میزند، راجع به او شعر میگوید و در آن شعر خطاب به او میافزاید: بیوه بودن دلم را سوزانده، حرفم را باور كن، من به تو عشق میورزم، بهتو دلبستهام، چون تو هم مثل من بیوه هستی، من حاضرم با تو ازدواج كنم....» از بیان این حرفها میتوان فهمید كه طرف خطاب او زن بیوهای بوده است. آن زن بایستی حدود 36 سال سن داشته باشد، زیرا در آن شعر میگوید: به یار میآید كه باشد 3 «موچه» تعریفش را كنم آنقدر...» در معیار تركمن هر «موچه» 12 سال است، بنابراین آن زن باید 36 ساله باشد. حالا معلوم نیست كه با او ازدواج كرده یا نه. ضمناً معلوم نیست كه مختومقلی چند فرزند داشته است. او در بعضی از اشعارش از بی فرزندی مینالد. بله.
بنا به روایتها، «آق غیز» اولین زن او بوده است. او زن برادرش نبوده.
س ـ آیا آن زن نادانی كه ذكر كردی همین « آق غیز بوده؟
ج ـ آن زن نادان شاید «آق غیز باشد. این موضوع برایم ثابت نشده است.
س ـ آن زن بیوهایكه مختومقلی در اشعارش با او حرف میزند و عشق میورزد كدام است؟
ج ـ او باید «منگلی» باشد. زیرا مختومقلی در شعری در وصف او و مكان او میگوید: « خانههایش، بلند و ستونی، ـ آبهایش سردوگوارا از ایل گوگلان، به نام منگلی ـ از آن دلبرم جدا گشتهام» آن زن بایستی زن خوبی باشد. البته او از منگلی به كرات یاد نمیكند، بلكه در یك یاد و اثر از او نام برده میشود. او به معشوق خود احترام قائل است و هرگز او را همانند برده، وارد بازار برده فروشان نمیكند. ارزش و حرمت او را حفظ میكند.
س ـ درباره هم دورههای او چه میگویی؟
ج ـ از بررسی معاصرین او كه در زندگی او مطرح بوده و به نحوی با آنان ارتباط داشته، یكی « چودر خان»، خان مقتدر ایل گوگلان است. چودر خان در اشعار مختومقلی به قصد كمك به احمد شاه درّانی به افغانستان میرود و او در یكی از سطور شعرش میگوید كه: «ندانستم آخر در یزد یا كرمان از بین رفت» یزد و كرمان از جمله شهرهایی بوده كه احمد شاه درانی (شاه افغانستان) برای تصرف، بهآن شهرها هجوم برده، امّا موفق نبوده است. او بایستی در همان سال وفات یافته باشد (چودرخان). او آدم جسور و بی باكی بوده. در یكی از شعرهایش میگوید: «او دولت علی است» ، اكثر محققین در نوشتههایشان «او» را حضرت علی معنی میكنند، در حالیكه اسم آن شخص «دولت علی» بوده است. تعدادی از هم سن و سالان مختومقلی هم بودهاند كه بهگفته خودش در شعر «اولاشدی» آنها به اصفهان و تبریز و قفقاز سفر میكنند.
بهنظر من آنها با قشون محمد حسن خان قاجار بهاصفهان و تبریز رفته و در فتح آن شهرها شركت داشتهاند. آنها از آنجا بهقفقاز، دربند و داغستان میروند و آن شهرها را نیز منصرف میشوند. این شعر شركت تركمنها را در قشون محمد حسن خان قاجار نشان میدهد. مختومقلی وقتی كه از آنها جدا میشود در آن شعر بهخودش میگوید: كه من حالا تنها ماندهام، راه من از آنها جدا شد. و بدین ترتیب او هم سن و سالان خود را یاد میكند. او از كمك تركمنها بهقاجار و همچنین شركت آنان در قشون قاجار و كشته شدن آنان یاد میكند.
آشفتگی سیاسی در زمان مختومقلی
س ـ نظام سیاسی حاكم بر جامعه، برزندگی آدمها، خصوصاً بر روحیه هنرمندان اثر میگذارند، اگر ممكن است قدری درباره اوضاع سیاسی ـ اجتماعی دوران مختومقلی سخن بگویید.
ج ـ در آن دوره، وضعیت ایران از لحاظ سیاسی بسیار آشفته بوده است.
در آن زمان، از آن طرف خان خیوه، امیر بخارا هم وجود دارند، امّا آنها در زندگی تركمنها زیاد تأثیر ندارند، بلكه تركمنها در قلمرو ایران زندگی میكنند.
در آن دوره اوضاع ایران آشفته است و در تاریخ ایران، در درجه اول نادرشاه بعد هم دولتهای كوچك، از جمله زندیه و غیره وجود دارند. افغانستان هم تازه استقلال یافته و در شرق ایران حكومت جداگانهای تشكیل داده و همه اینها، دوران آشفتهای را بهوجود آورده بودند. آشفتگی از اینجا معلوم بوده است كه از یك طرف بازماندههای افشار، از طرف دیگر زندیه و آنسوی هم قاجار برای دستیابی بهحاكمیت ایران، با آنان در ستیز بودند. حاكمان دیگری هم بودند كه برای بقای خود در نبرد بودند. به همین جهت در آن زمان ایران دوره آشفتهای را میگذرانید. در زمان مختومقلی، افغانها به تركمنها روی میآوردند و میگویند: كه ما سنّی هستیم و به ما كمك بكنید، علیالخصوص آنان بهطایفه گوگلان و بهریش سفیدان آنها با ذكر نام و نشان نامه مینویسند و كمك میخواهند. آقای صنیع الدوله در كتاب مطلع الشمس، دو فرمان را یاد كرده كه در این باره و درباره تاریخ تركمن مدرك خوبی است. بعدها كم كم قاجار بر رقیبان خود غلبه میكنند.
آغا محمد خان و ماجرای بچه شتر
در این دوره تركمنها بهمحمدحسن خان قاجار كمك میكنند.
بعد از مرگ او آقا محمدخان قاجار مدتها در دربار كریم خان زند بسر برد (زندانی بود). البته یكی از زنان كریم خان زند، دختر محمدحسن خان قاجار و خواهر آغا محمد خان بود. این زن در دربار بهاو كمك میكند تا او فرار كند. آغا محمد خان بهعلت اخته شدن در آنجا، مرد بسیار ناراحت و قهاری شده بود و به دنبال فرصتی بود تا قهرو غضب خود را عیان كند، او موقعی كه در دربار شاه زند بود، به طور مخفی قالی و قالیچههای خوب و گرانبهای دربار را پاره پاره میكرد. روزی او از طریق خواهرش كسب اطلاع میكند كه حال كریم خان وخیم و رو به موت است و بعد از مرگ كریم خان نیز زودتر از همه آگاه شد و با یك اسب از آن محل فرار میكند و یك راست به میان تركمنها میآید و طلب كمك میكند. میگویند از آنجاییكه مادر او تركمن بوده و بههمین جهت تركمنها بهاو كمك زیادی میكنند. یك جمله خندهدار وجود دارد و آن اینكه وقتی آغا محمدخان به میان تركمنها میآید بسیار گرسنه و تشنه بوده و با احترام او یك بچه شتری را قربانی كرده و گوشت آنرا پخته باو میخورانند. چون گرسنه بوده خیلی خوشمزه به نظرش میرسد و بعدها وقتی كه او بهتخت سلطنت مینشیند و بههنگامی كه در میان تركمنها بوده، دستور میدهد كه برایش شتر قربانی كرده و از گوشت آن غذا درست كنند و بعد از خوردن میگوید مال دفعه قبل خیلی خوشمزهتر بوده. چنین روایتی در بین تركمنها هست.
تركمنها هم به پدرش كمك میكنند و هم بهخودش. با این وجود بعدها او با تركمنها دشمن میشود. عموی او محمد حسین خان كه جهانسوز لقب گرفته، بهگمان اینكه در بین كسانیكه برادرش را كشتهاند، تركمنها هم بودهاند و در قتل او دست داشتهاند، با تركمنها دشمن میشود. از طرفی او به كشتن برادر خود دست میزند. میگویند یكی از برادران او به میان تركمنها فرار میكند و تركمنها به او پناه میدهند و به همین جهت او با تركمنها دشمن میشود و به طایفه گوگلان هجوم برده و مردم آن دیار را تار و مار میكند.
در باره پناهنده شده محمد حسن خان قاجار به میان تركمنهای داز
در اینجا به یك مسأله دیگری هم باید اشاره كرد و آن اینكه، وقتی كه نادرشاه بهدنبال كشتن محمد حسن خان قاجار بود، او به میان تركمنها فرار میكند و به تیره «داز» از طایفه یموت پناهنده میشود و از رئیس تیره، بنام «بگنج خان داز» میخواهد كه بهاو پناهندگی بدهد تا او از دست افراد نادرشاه در امان بماند. ریش سفیدان طایفه پس از شور و مصلحت تصمیم میگیرند كه او را به افراد نادرشاه تحویل نمایند تا دچار دردسر نشوند، اما در همین موقع همسر بگنج خان (بنام اوغل بیكه) كه ناظر این مسأله بوده، بهمیان ریش سفیدان قبیله میآید و چادر از سر گرفته و آنرا بمیان مردان قبیله میاندازد و میگوید: اگر به او پناه ندهید، مردانگی و عزت خود را از دست دادهاید، بنا براین شما چادر بر سر كرده و كارها را بدست زنان بسپارد. ریش سفیدان با مشاهده این وضعیت از عمل خود خجالت كشیده و به محمد حسن خان قاجار پناه میدهند. امّا تركمنها بخاطر همین خدمت بزرگی كه انجام دادهاند، بعدها نمیتوانند حق خود و پاداش خود را دریافت نمایند. بلكه آنان همیشه زیر دست مانده و مورد اذیت و آزار واقع شده و زیر ظلم و ستم خاندان قاجار بسر می برند. بله، وضعیت سیاسی آن دوره چنین بوده است. بنابر این مختومقلی در آثار خود این روادیدها را منعكس میكند. او در آثار خود ظلم و ستمی را كه بر مردم تركمن شده، بیان میكند و مردم را به وحدت و یكپارچگی در برابر قاجار دعوت میكند.
وصف زیبایی در اشعار مختومقلی
س- چطور آثار مختومقلی باین زیبایی درآمده؟
ج- علت خوب درآمدن آثار مختومقلی اینست كه او به ادبیات فارسی آشنایی كامل داشته و مخصوصاٌ آثار سعدی را زیاد مطالعه كرده و بعد به همان روانی اشعار سعدی، برای مردم شعر سروده است. او اعتقاد داشت: «زبانی كه برای مردم نسراید بهتر است كه بریده شود» و بهعبارتی معتقد بود كه زبان به مردم تعلق دارد و بایستی در خدمت مردم باشد و بدین جهت او بهدنبال خلق آثار روان و مردم پسند بود و این برخلاف آثار پدرش میباشد. بیان پدرش سنگین و ثقیل است، امّا بیان مختومقلی ساده است و توده مردم بهراحتی آنرا درك میكنند. اگرچنانچه او در شعری از لغت دشواری استفاده میكند، معنای آن برای خواننده آنقدر سهل مینمایاند كه او به فكر اینكه معنای آنرا درك كرده، از آن میگذرد، بهعبارتی او مفهوم ابیات را درك میكند. مختومقلی این چنین آثاری از خود بهجای گذاشته است.
س- با مطالعه آثار مختومقلی، بهمعلومات و دانش بیكران او میتوان پی برد، شما در مورد معلومات او چه میگویید؟
آشنایی مختومقلی به ادبیات فارسی و عربی
ج- مختومقلی در دوره خودش شخص عالمی بوده است. او علم و دانش خود را از كتابهای فارسی و عربی، از تمام كتابهایی كه در بین تركمنها بوده و همچنین از كلیه كتابهایی كه در بین اقوام ترك وجود داشته، گرفته است و بهمین سبب او در تاریخ، ادبیات و زبان استادی ماهر و زبردست میشود. در اشعار او در بعضی جاها از لغات تركی هم استفاده شده، البته این قبیل لغات قبلاٌ در بین تركمنها هم متداول بوده و اما در حال حاضر كاربرد ندارد. شاعر در یك شعر از لغت «آنگزاماق» معنی میدهد، استفاده میكند. نظیر این لغات زیاد هستند و این نشان دهنده معلومات و مطالعه جامع اوست. او تاریخ قرآن و تفسیر قرآن را زیاد خوانده بود. مختومقلی در آثار خود از آیههای قرآن زیاد استفاده میكند، از قرآن ترجمه كرده، «الست و بربكم» كه در آثار او آمده دقیقاٌ از قرآن گرفته شده. در شعر «بنده قولنگ بولدیم» - بنده شما شدم- بارها تكرار میشود. در كتابهای دینی كه به زبان تركی نوشته شده، از قیامت و روز محشر، سخنها رفته و این كلمات در اشعار مختومقلی نیز تكرار میگردد كه این مسأله نشان دهنده این است كه او از آن كتابهای دینی بهره برده است. كتابی وجود دارد كه بنا به عقیده برخی از علما در قرن 14 میلادی در شهر « داش حوض» ـ كهنه اورگنج ـ نوشته شده است، زبان كتابت آن بهزبان تركمنی نزدیك است. مختومقلی از این كتاب هم استفاده كرده. این كتاب، یك كتاب دینی بوده و دارای چهل حدیث میباشد و هر كدام 40 فصل و هر فصل دارای 40 باب است. مختومقلی در اشعارش این حدیثها را بیان میكند، در آن كتاب از چهار خلیفه، حضرت محمد (ص)، حضرت فاطمه روایتها شده و او آنرا در اشعار خود بكار میبرد. این مطلب از بكار بردن اسم اسبی بنام «براق» معلوم میشود. شاعر در وصف اسب «براق» كه نام اسب حضرت محمد (ص) بوده. درست همان جملهای را بهكار میبرد كه در آن كتاب آمده است. نام آن كتاب «نهج الفرادیس» است. این كتاب در تركیه هم چاپ شده، البته این كتاب از روی دست خط اصلی كپی شده است كه بهآن از لحاظ علمی «فاكسی میله» میگویند. هم اكنون هم این كتاب در تركیه پیدا میشود. اگر قدری به متن آن توجه كنیم و میتوانیم به مفاهیم لغات قدیمی آن پی ببریم. در آن كتاب لغت «ایبرمك» به معنی فرستادن، به صورت «ایزبرمك» آمده است. نظیر این لغات در آن كتاب زیاد است. در آن كتاب درباره معراج هم آمده است كه اگر روحانیون ما در خطبههای نماز از مطالب آن استفاده بكنند، خطبههایشان پربارتر خواهد شد. مختومقلی این كتاب را خوب مطالعه كرده، همانطوریكه گفتم كتاب «نهج الفرادیس» در قرن چهار دهم میلادی نوشته شده است.
مسائل دینی در اشعار مختومقلی
س ـ پس میشود گفت كه مسائل دینی كه بهكرات در آثار مختومقلی آمده، از این كتاب سرچشمه میگیرد؟
ج ـ بله، دقیقاً همینطور است. مختومقلی شعری دارد به نام «خسته بولماز دان برون» (قبل از اینكه بیمار شوی، یا به معنی قبل از بیمار شدن)، در یكی از ابیات شعر آمده:
«قدر سلامتی را قبل از خسته شدن بدان، و قدر خستگی را قبل از مرگ» مفهوم این شعر در كتابهای دعا هم آمده. در یكی از مناجاتی كه توسط یكی از روحانیون خوانده و از رادیو پخش شد، من آنرا شنیدم، البته به زبان عربی خوانده میشد. این مناجات در كتاب دعای برادران شیعه بایستی وجود داشته باشد. به هر حال مختومقلی از این قبیل كتب دینی و مذهبی بهره زیاد برده و معلومات او فوق العاده است، خصوصاً در مقایسه با معاصرین خود. حتی من بهجرأت میتوانم بگویم كه معلومات و دانش او از برخی روحانیون این دوره، از لحاظ مسائل دینی ـ تفسیر ـ قرائت قرآن ـ زبان عربی ـ زبان فارسی و تاریخ بیشتر است و این معلومات از آثار او پیدا است. امّا بسیار جای تأسف است كه آثار مختومقلی همانند كتاب «رونق الاسلام وفائی» و غیره به مكتبخانههای تركمنها راه نیافته. من نمیدانم كه چرا اینطور شده. در حالیكه اگر دقت كنیم او كاری جز ترویج اسلام نداشته است. شاید بهاین دلیل باشد كه مختومقلی درباره زنان نیز اشعاری سروده است، امّا زن در اشعار او زن خیالی نیست. بهنظر من مختومقلی اشعار خود را همانند مولوی، بهخاطر تفهیم آیههای قرآن، برای مردم سروده است؛ چونكه بیشتر اشعار او در این زمینه است. اگر « قل هو الله احد» را برای مردم ساده و بیسواد تركمن بخوانیم، مفهوم آنرا درك نخواهد كرد، امّا با تمثیل و مثال این مطلب بیان گردد، در آن صورت برای درك آن بهتر خواهد بود. كار اساسی مولوی هم بیان حدیث پیغمبر و آیههای قرآن، هم به زبان ساده برای مردم است. مختومقلی هم مثل او افكار مذهبی خود را در قالب اشعاری زیبا برای مردم بیان میكند. میتوان این طور خلاصه كرد كه مأموریت اساسی و وظیفه اصلی مختومقلی ترویج و گسترش دین و بیان افكار مذهبی او بهتوده مردم میباشد.
در باره تحقیقات انجام شده در خصوص اشعار مختومقلی
س ـ در زمینه آثار با ارزش مختومقلی تاكنون چه تحقیقاتی صورت گرفته است؟
ج ـ یكی از دانشمندان شوروی به نام «ساموئلوویچ» در آغاز قرن بیستم، در زمینه آثار او تحقیق میكند. او كارش را بعد از انقلاب اكتبر شروع كرده و در این راه زحمات زیادی كشیده است. او برای دیوان مختومقلی فهرستی تنظیم كرده و تعداد 263 شعر كه متعلق به مختومقلی بوده، جمعآوری میكند. بعد از ساموئلوویچ شخصی به نام «زكی ولیه» در این خصوص فعالیت و تحقیق میكند. او در سال 1913 میلادی در مجلهای كه در شهر «اورنبورگ» و بهزبان تاتار منتشر میشد، تحقیقات خود را با استفاده از فهرست ساموئلوویچ بهچاپ میرساند. امّا كار او در مقایسه با كار ساموئلوویچ در سطح پایین تری قرار دارد و اشتباهاتش هم زیاد است.
س ـ اورنبورگ در كجا قرار درد؟
ج ـ اورنبورگ یكی از شهرهای فدرایتو روسیه است. در مرز قزاقستان قرار دارد، ممكن است جزء جمهوری قزاقستان باشد، یا ممكن است در حال حاضر جزء سرزمین تاتار باشد. زكی ولیه، مطالب و تحقیقات خود را در این شهر بهچاپ میرساند، او یك مطلب با ارزش ذكر میكند و میگوید یك نسخه دست نویس بهدستش افتاده كه در آن مناسبت سروده شدن هر یك از اشعار در آن بیان شده بود.
امّا زكی ولیه آن نسخه را در نوشته خود نیاورده بود. در نسخه دستنویس كه توسط «سیدی» نوشته شده، مناسبتهای سروده شدن اشعار بیان شده مثلاً آمده است كه این شعر در موقع زمین لرزه و آن یكی به هنگام خشكسالی و.... سروده شده است، كه این مطالب از لحاظ تاریخی خیلی مهم و با ارزش هستند.
یك نكتهای كه قابل توجه است، این است كه به عقیده ساموئلوویچ خوانندههای تركمن هر نوع اشعاری را به مختومقلی نسبت داده و در ترانههای خود و برنامههای خود از آن استفاده میكنند و برخی شاعران نیز سرودههای خود را به مختومقلی نسبت میدهند.
اگر تمام این چیزها را قبول كنیم در آن صورت آثار مختومقلی بیاندازه زیاد و غیر قابل قبول خواهد شد. بنابراین اشعاری با نیت خوب و یا با نیت بد به مختومقلی نسبت داده شده است كه تشخیص شعر اصلی او را مشكل كرده. من هم در این باره زیاد تحقیق كردم. دقیقاً نمیدانم كه به چند شعر حقیقی او دست یافتهام و فكر میكنم كه حدود 266 شعر یافته باشم. در حال حاضر اشعار دیوان او را بیش از 400 شعر میدانند كه این درست نیست. نكته دیگر اشعار مختومقلی ساده و قابل درك است و در آن راجع به قیامت ، بهشت زیاد آمده. او در وصف بهشت، حوریان بهشتی را اینطور وصف میكند: «قارا ساچی آق توپقده چاتیلان» یعنی موهای سیاهش در مچ پایش به هم گره خورده، او در وصف دختران بهشتی هرگز نمیگوید كه موهای سیاهش بلند است. امّا از رسیدن موها به مچ پاها، در می یابیم كه موهای آنان بلند است و با گفتن سفیدی اندام، منظور او بیان پاكی و صلابت اوست. مختومقلی اینطور و با سادگی مقصود خود را بیان میكند.
«وامبری»، نویسنده كتاب « سیاحت درویشی دروغین در آسیای میانه» هم آثار مختومقلی را به اروپا برده و تعداد 40 ـ 30 شعر او را بهزبان آلمانی ترجمه و بهچاپ رسانده است. كار وامبری هم اشتباه زیاد دارد، امّا از اینكه او توانسته است اشعار مختومقلی را به اروپا برده و بهچاپ برساند، ارزش دارد. وامبری گرچه به زبان تركی آشنایی داشت و از طریق سفارت تركیه بهآسیای میانه سفر كرده، اما او به مفاهیم زبان و لغات تركمنی بهخوبی پی برده بود. بعدها «شیخ محسن فانی» كه فكر میكنم اهل استانبول باشد، بنا بهگفته خودش 25 سال روی اثر وامبری كار میكند و كتابی از اشعار مختومقلی را بهچاپ میرساند. چون كار او براساس كار وامبری انجام شده بود، بنابراین اشتباهاتش از اثر وامبری هم بیشتر است.
مختومقلی در شوروی بعد از انقلاب اكتبر سال 1917
در شوروی آثار مختومقلی بعد از انقلاب اكتبر بهچاپ میرسد و اولین كسی كه در این راه گام برمیدارد، «بردی كربابایف» نویسنده و عالم بزرگ تركمنستان شوروی است كه وی در سال 1926 این اثر را به صورت كتاب بزرگی به چاپ میرساند. البته اشتباهات كتاب نامبرده خیلی زیاد است. این كتاب بهزبان عربی، با فرم اصلاح شده آن دوره كه توسط خودش صورت گرفته بود، بهچاپ میرسد. «احمد گرگانلی»، یكی دیگر از كسانی است كه روی آثار مختومقلی زیاد كار كرده است. او اهل «كمیش دفه» ایران و فرزند رجب آخوند صیادی است. او نه تنها كتاب مختومقلی را منتشر كرد، بلكه روی آثار دیگر شاعران تركمن بنامهای: ملانفس ـ ذلیلی ـ سیدی هم تحقیق كرده و آنها را بهچاپ رسانده است. او دیوان مختومقلی را بهخوبی تحقیق و چاپ كرده و میتوان گفت كه از همه چاپها بهتر میباشد. احمد گرگانلی در جنگهای میهنی روسیه كشته میشود. بعد از او اشخاصی بهنام «بای محمد قاریف» و «ماتی كوسایف» روی آثار مختومقلی در تركمنستان شوروی كار میكنند و دیوان او را به چاپ میرسانند. آنها راه نادرستی را در چاپ آثار مختومقلی در پیش میگیرند. صداقت راه احمد گرگانلی را فراموش میكنند و خلاصه كلام آنها با این كارشان به اهمیت آثار مختومقلی لطمه وارد میكنند.
علاوه بر اینها، در عشق آباد تركمنستان شوروی معلمی به نام «پنجه آقا لیف» بوده و او به مناسبت بزرگداشت سالگرد مختومقلی به روستاهای مختلف تركمنستان میرود و یك سری روایات مربوط به مختومقلی، كه اكثر آنها پایه و اساس درستی نداشته، جمعآوری میكند. او میگوید كه مختومقلی در مدرسه ادریس بابا درس خوانده، در بخارا با یك تركمن بغدادی به نام كاظم بوحیری درس خوانده و یك سری از این اراجیف را جمعآوری میكند و قبل از چاپ جهت بررسی و كسب اجازه چاپ به فرهنگستان عشقآباد میسپارد.
مختومقلی و تلاشهای مرحوم احمد گرگانلی
این مطالب جهت بررسی به احمد گرگانلی كه در آن قسمت كار میكرده، سپرده میشود.
او پس از مطالعه، تمام آن مطالب را رد میكند. وی مینویسد كه مطالب جمعآوری شده پایه و اساس علمی ندارد و همه آنها افسانه و روایت نادرست است و هرگز نباید، حتی یكی از آنها به چاپ برسد. امّا بعدها بای محمد قاریف، این مجموعه را گرفته و تز دانشگاهی خود را براساس آن تنظیم نموده و برخلاف خواسته مرحوم احمد گرگانلی كه در جنگ كشته شده بود، كتاب را به چاپ میرساند و لوث آثار مختومقلی از همین جا آغاز میشود. بای محمد قاریف در تألیف و تز خود كاظم بحیری را از تركمنهای سوریه یاد میكند و بدین ترتیب بر خرابی كار میافزاید. قاریف یك فرد با سواد و با معلوماتی نیست. او در كلاسهای نهضت سوادآموزی درس خوانده و معلم شده است و نادانسته در مورد آثار مختومقلی كارهای نادرستی را انجام میدهد. البته در دورههای قبلی هم در آثار این شاعر نامدار تركمن دخل و تصرف میشود، امّا از زمان قاریف به بعد اینكار به حد اعلای خود میرسد.
یكی دیگر از افرادیكه روی آثار مختومقلی تحقیق كرده، «عبدالرحمان نیازی»، از تركمنهای اهل استرخان یا آژ در خان میباشد. او مجموعه تحقیقات خود را بهطریق چاپ سربی منتشر میكند. این كتاب هم زیاد اهمیت ندارد. از میان این نوع چاپها دو چاپ در مورد آثار مختومقلی خوب و قابل قبول است. یكی از آنها در تاشكند چاپ شده و اسم ناشر آنرا بیاد ندارم. در اول این كتاب 32 شعر از غایبی را هم آوردهاند. همچنین شخصی به نام «قربان بردی آخوند گرگانلی» كه بزرگ شده «چكشلر» تركمنستان است. وی در این رابطه مجموعهای را منتشر كرده كه خوب است. او بعدها در سال 1926 از روسیه به مراوه تپه ایران آمده و در منطقهای به نام «گینگ جای» زندگی میكند و در همانجا نیز وفات میكند. این شخص در بین مردم از عزت و احترام خاصی برخوردار بوده و كتابی را هم كه درباره آثار مختومقلی چاپ میكند، یكی از كتابهای خوب مختومقلی است. او حدود هزار جلد از این كتاب را با خود به ایران آورده بود و آنرا در بعضی از مغازههای تركمن صحرا میفروختند كه من آنرا در مغازه دیدهام. قیمت این كتاب یك ریال بود.
او یك كتاب دیگری هم بنام «بهشتنامه» كه یك كتاب دینی از نوشتههای دولت محمد آزادی (پدر مختومقلی) بوده، بهچاپ رسانده است.
این شخص یك عارف و آدم بسیار محترمی بوده و كتاب دیوان مختومقلی را كه به چاپ رسانده، از همه كتابها و چاپها بهتر است.
در خصوص اشعار اضافی در دیوان شاعر
س ـ استاد اگر بهدیوان اشعار شاعران قدیمی با دقت بنگریم، علی الخصوص آن شاعر اگر شاعر متعهد و مشهوری مثل مختومقلی باشد، بهبرخی اشعار نا مربوط از دیگران برمیخوریم؛ بهعبارتی مسأله تقلب و دستبرد را مشاهده میكنیم. شما در تحقیقات خود آیا با این مسأله روبرو بودهاید؟
ج ـ مسأله تقلب و دستبرد بهدیوان مختومقلی را قبلاً قدری توضیح دادم و گفتم كه برخی از شاعران و حتی خوانندههای محلی اشعار خود را بنام مختومقلی در بین مردم پخش كردهاند.
ساموئلوویچ، این مسأله را بهخوبی تشریح كرده است. در آن دوره هر كسی سرودههای خود را به مختومقلی نسبت داده است و بههمین جهت این نوع اشعار در دیوان مختومقلی زیاد است. در این رابطه بزرگترین خطا را در حق مختومقلی، شخصی به نام «قلیچ مولّی یف» مرتكب شده است. او فرزند « مولّی ایشان»، از طایفه و بزرگ شده روستای «گوگجه» واقع در شرق مرو میباشد. آنها موقع انقلاب بزرگ روسیه با انقلاب مخالف بودند و با انقلابیون نیز بهمبارزه برخاستند و سالها بعد از پیروزی انقلاب نیز با آن موافق نبودند. برادر قلیچ مولّیف در جنگ روسیه با آلمان مفقودالاثر شده بود.آن شخص كه دست اندركار تجارت دولتی بود، دركارش اختلاس بزرگی میكند و بعد در دادگاه محكوم شده و روانه زندان میگردد. در آن زمان در روسیه قانونی وجود داشت كه براساس آن هر زندانی كه به جبهه رفته و در خط مقدم بر علیه دشمنان كشورش بجنگد، از محكومیت تبرئه میشد، او به نیت برخورداری از این قانون به جبهه میرود و در آنجا كشته و یا مفقودالاثر میگردد. اسم آن شخص «محمد» بود، و به «محمد تاجر» معروف بوده. او برای زدودن داغ از پیشانی خودش به این كار دست میزند. قلیچ مولّیف كه از استعداد شعر و شاعری برخوردار بوده در یاد آن برادر مفقود شده خود، یعنی محمد، اشعار زیادی میسراید. او از سرودههای خود حدود 240 شعر آن را به مختومقلی نسبت میدهد در آخر اشعار خودش نام فراغی و یا مختومقلی را ذكر میكند. امّا او در اشعار خود كلمه فراغ را به معنی دوری استفاده میكند، در حالیكه مختومقلی در یكی از اشعار واقعی خودش راجع بهتخلص فراغی میگوید: «مختومقلی حالا كه نامت فراغی شد، از همه چیز فارغ شده و خود را به كنار بكش» در واقع او از مال و منال دنیا فارغ شدن و صوفیگری را معنا میكند و به خودش میگوید كه تو از مسائل دنیوی دست بردار و به طور كلی دنیا را رها كن. امّا قلیچ مولّیف، «فراغ» را دوری معنی میكند و بهكرات از آن در اشعارش استفاده میكند. اینها نشان دهنده كم سوادی اوست.
امّا این مسأله چطور معلوم و آشكار میشود؟ ایشان قبل از این مسأله، یعنی قبل از كشته شدن برادرش، با تخلص «ماتمی» شعر سروده است. بله او حدود 240 شعر بنام مختومقلی و حدود 36 ـ 35 شعر بنام «ماتمی» انتشار داده و از مقایسه این اشعار با هم، خیلی چیزها روشن میشود.
او كه برای یافتن برادرش جاهای زیادی را گشته بود. آخر سر ناامید به خانه خود برمیگردد و در این باره شعری دارد كه در آن میگوید:
«ای باد صبا تو كه جهان را میگردی، گر دیدی برادرم را باو سلام برسان
او فرزند مُولّی ایشان است و نامش محمد، گر دیدی باو سلام برسان»
باز در جای دیگر میگوید: « تو برادر كوچك شاعری هستی كه در وصف تو داستان ها دارد»
این شعر معلوم میكند كه محمد برادر كوچك او بوده است. و باز در جای دیگر میافزاید كه «تنها برادرم نیامد و ...» به این ترتیب اشعار زیادی را در وصف برادرش میسراید. از بررسی این نوع اشعار و اشعار «ماتمی» معلوم میشود كه همه را قلیچ مولیف سروده است. او نمیتوانسته به نام خودش و با لقب «ماتمی» اشعارش را به چاپ برساند و در صورت انتشار دادن مردم به اصل و نسب او و انگیزه او پی میبردند؛ بنابراین بهتر دیده كه آثار خودش را به مختومقلی نسبت بدهد. «ماتی كوسایف» و «بای محمد قاریف» مسئولین حكومت شوروی را بهدروغ قانع كرده و تمام این اشعار را به چاپ رساندهاند. همانطوریكه گفتم اشعاری كه ماتمی سروده. اشعار مربوط به پسر مولّی ایشان است كه او در باره برادرش گفته و همه آنها در حال حاضر به نام اشعار مختومقلی در دست مردم قرار دارد.
امّا دروغ و بی اساس بودن این اشعار را می توان ثابت كرد. یعنی اینكه این اشعار به مختومقلی تعلق ندارد، بلكه به او نسبت داده شده است. در یكی از این اشعار نسبت داده شده او از نیامدن تنها برادرش مینالد، در حالیكه دو تا از برادران مختومقلی در راه افغانستان كشته و یا مفقود میشوند و نام آنها كه در شعر آمده: عبداله و محمد صفا میباشد و این شعر با شعر ماتمی تناقض دارد. علاوه بر این قلیچ مولیف به زبان شعر مختومقلی آگاهی كامل ندارد و لغات عربی را در جای مناسب بكار نمیبرد. احمد گرگانلی كتابی چاپ كرده حالا یادم نیست كه كتاب اشعار ذلیلی بود و یا سیدی، به هر حال در آخر این كتاب برخی لغاتی را معنی كرده و آورده بود. یكی از این لغات « اهل بیت نگ » به معنی اهل خانواده شما آمده و این لغت در موقع چاپ به غلط « اهل بیتن » به معنی خانواده چاپ شده و مرحوم قلیچ مولیف به اشتباه بودن این لغت پی نمیبرد و در یكی از اشعاری كه به مختومقلی نسبت داده آنرا به همان شكل استفاده میكند. معنی این لغت « اهل بیت شماست و آن مرحوم نمیدانسته كه در زبان عربی لغت مركبی به آن شكل وجود ندارد. یكی دیگر از اشتباهات او در شعری میگوید كه بهشت زیر زمین است، در حالیكه در اشعار مربوط بهخود مختومقلی آمده است كه بهشت در آسمان است. در كتب دینی به همین صورت آمده و واقعیت نیز چنین است. روایتی است وقتی كه حضرت رسول (محمد ص) نزد خدا به معراج میرود، همه درهای بهشت را باز میكند تا بداند كه در آنها چه چیزهایی وجود دارد، البته اینطور میگویند. بنابراین بهشت در آسمان قرار دارد و اما قلیچ مولیف در شعری كه به مختومقلی نسبت داده، آنرا در زیر زمین توصیف میكند. او ثابت میكند كه در مسائل دینی هم وارد نیست. در آن زمان از لحاظ مذهبی به سنّیها فشاری وارد نیامده، قلیچ در اشعارش میگوید كه در زمان نادرشاه بهتركمنهای سنّی از این لحاظ ظلم شده است، در حالیكه اینطور نیست، نادرشاه مردم ایران را كه شیعه مذهب بودند، بهمذهب سنی دعوت میكرد، چونكه خودش سنّی بود و سرانجام نیز پس از كوركردن فرزندش رضاقلی میخواست با تكیه بر سنّیها بهبرادران شیعه ستم كند و آنها را اذیت نماید كه موفق نمیشود و سرانجام بدست آنان كشته میشود. به روایت تاریخ نادرشاه، با تكیه بر تركمنها و اوزبكها، دست به این كار میزند؛ امّا قلیچ در این راه اشتباه میكند.و یا در جایی میگوید: وقتی كه به قرآن دست خود را نزدیك كنم، دست آدم میلرزد، در حالیكه در آن دوره اینطور نبوده و یا میگوید: مساجد ویران شد.... در آن زمان چه كسی مساجد را ویران ساخته. در آن دوران در هیچ جایی مسجدی ویران نشده، زیرا همه مسلمان بودند و این مطلب دروغ محض است. یك مطلب دیگر اینكه بنا بهعقیده او مختومقلی وقتی كه از مدرسه شیرغازی در خیوه درسش را تمام میكند، در وصف مدرسه شیرغازی شعری میسراید به نام « خوش قال گوزل شیرغازی» یعنی خوش باش ای شیرغازی عزیز.
در این شعر او میگوید كه «امروز من از دریای جیحون گذشتم» اگر كسی بخواهد از خیوه به این طرف، یعنی به طرف غرب بیاید، نمیتواند از رود جیحون بگذرد، زیرا جیحون در قسمت شرق آن باقی میماند. اگر او بخواهد از جیحون بگذرد بایستی بهطرف شرق، یعنی به طرف بخارا و تاشكند برود، در حالیكه مختومقلی بهاین طرف، یعنی به سمت غرب میآید. این مسأله ثابت میكند كه او به مسائل جغرافیایی نیز آگاه نبوده است. باز او در جایی دیگر بهخاطر دشمنی با حكومت شوروی و در نكوهش آن و به خاطر گرفتن انتقام و تقاص از آن خطاب بهتركمنها در شعر «سونگی داغ» میگوید: كه حالا دشمن از سونگی داغ به طرف جنوب رانده شود.
او از لحاظ مسائل تاریخی جغرافیایی اشتباه میكند. سونگی داغ فعلاً در مرز ایران و شوروی قرار دارد، در حالیكه در آن دوران سونگی داغ و آن حوالی به ایران تعلق داشت و مختومقلی هم با طایفه خود در ایران و در قسمت جنوب سونگی داغ زندگی میكرد، پس كدام دشمن باید به طرف جنوب رانده شود. اینطور میتوان دریافت كه هدف اصلی او از بهكار بردن این جمله و دشمن او دولت شوروی بوده است. او در شعر سونگی داغ میگوید كه: ای سونگی داغ عزیز، تو با آن كمركشهایت، به هنگام حمله دشمن، سنگرگاه ایل یموت و گوگلان هستی.» او همچنین در این شعر كوه را دور میزند، از آن بالا میرود، از درههایش میگذرد و.... حالا این چنین كوهی چطور در آن زمان سرحدو مرز باشد. در حالیكه مختومقلی در تركمن صحرای ایران زندگی كرده و حالا هم آرامگاه او در ایران قرار دارد.
او در شعر «ایندی» ـ حالا ـ و همچنین در شعر دیگری بنام «عجب ایام گلمه دی» ـ آن زمان نرسیده ـ اشتباه میكند. در این شعر او میخواهد با واژگون شدن شوروی به نیت خود برسد. از طرفی او زبان را نمیداند. در شعر «سان بولسام» ـ همسان باشم ـ میگوید: خواندهام من بوستان صیادی، فلان چیز از مولوی و... خلاصه در این شعر سعدی را صیادی، مداین را مدیانی و خلیفه عمر را خلیف عمر ذكر میكند. در زبان روسی خلیف به جای خلیفه بهكار برده میشود. امّا او فكر میكند كه تلفظ درست كلمه همین است.
امّا كوسایف و دیگران آن را به «مالك عمر» در شعر ترسیم میكنند كه این هم درست نیست. گذشته از آن او كه میگوید بوستان صیادی را خواندهام، صیادی، در آن دوره یك شاعر ازبك است. در بین تركمنها كتابی داریم به نام «زهره و طاهر»، همین داستان در ازبك بهنام «طاهر و زهره» گفته میشود و هر دو یكی هستند و هیچ فرقی با هم ندارند، این كتاب را صیادی نوشته و قلیچ مولیف فكر میكند كه صیادی كتابی بهنام بوستان هم دارد و این طور میفهمد بعدها كوسایف و دیگران شعر را ینطور تصحیح و چاپ میكنند «خواندهام من بوستان سعدی را و...»....
در همان شعر «سان بولسام» كه روی آن كار شده و باصطلاح تصحیح شده باز هم لغات نادرست بهكار رفته و بعضی از این لغات از ریشه غلط است. در آن شعر به لغت «آربالت» برمیخوریم. این لغت از روسی گرفته شده و از زبان مختومقلی همراه با لغات تركمنی بیان شده است، این چیز درستی نیست، معنی این لغت را حتی برخی از روسها بعید است كه با این لغت آشنایی داشته باشند. من بهدنبال ریشهیابی این لغت بودم تا اینكه یك دختر تركمن، به نام «جرن» كه خود محقق بود، معنی این لغت را میدانست و آن را تیر و كمان معنی كرد و گفت كه این لغت در یونان باستان بهكار میرفته و بعدها در بررسی لغت نامه، من به این معنی رسیدم، كه ریشه فرانسوی دارد و بعدها وارد زبان روسی شده است. مختومقلی هرگز چنین لغتی را در اشعار خود بهكار نمیبرد. بعدها كوسایف و قاریف كه این اشعار را با تصحیح مجدد بهچاپ رساندهاند، كلمه«آربالت» را «اربعین» آورده بودند. اربعین و آربالت كلی با هم فرق دارند. بنابراین نظیر این مسائل در تجدید چاپ آثار مختومقلی زیاد است كه من فعلاً یادم نمیآید. یك شعر دیگری به نام «تركمن نگ» كه این را شعر واقعی مختومقلی به نام «گرگان نگ» تبعیت و تقلید شده است. در شعر اصلی مختومقلی این طور آمده: «جیحون بحری دنگز خزر آراسی» در تجدید چاپ این بیت به «جیحون بیلان بحر خزر آراسی» در آمده است كه معنی این دو با هم فرق میكند، و یا در جایی «آلامانا یوارار یولی تركمننگ» بهمعنی تركمنها در راه غارت و چپاول گری هستند. این فكر قلیچ مولیف درست نیست و مختومقلی هرگز تركمنها را اینطور وصف نكرده است. كوسایف این مصراع را اینطور تصحیح میكند: «یاو اوستنه بولار یولی تركمن نگ» به معنی راهش دشمن باز است و به عبارتی بر دشمنان پیروز است»، در واقع او در اینجا برداشت خوب كرده و این كار درست و به جا بوده است. باز هم در همین شعر آمده: «مختومقلی سوزلار دلی تركمن نگ» در حالیكه در اصل مصراع « مختومقلی سوزلار چالی تركمن نگ» بوده است.
در اینجا به كار بردن كلمه «چال» درست نبوده. تا آنجا كه من میدانم «چال» به آدم بیسواد، لاف زدن، حرّاف گفته میشود. برای مثال اگر شخصی ناشناس در منزل همسایه مهمان باشد و بلند بلند اراجیف سرهم بكند و در مقابل این سؤال كه: آنجا چه خبر شده؟، خواهند گفت: نمیدانم، یك نفر آدم چال دارد در آن جا حرّافی میكند. مختومقلی هرگز این لغت را خطاب به مردم خودش بهكار نخواهد گرفت. بنابراین این قبیل دخل و تصرف و تغییر و تعبیر در چاپ جدید دیوان مختومقلی زیاد است. همانطوریكه ذكر شد، مختومقلی به ادبیات ایران در آن دوره آشنایی كامل داشته و بعضیها بهكار گرفته شدن لغات فارسی و عربی را در آثار مختومقلی با تردید نگاه میكنند. در حالیكه این درست نیست. ادبیات فارسی و تركمن لازم و ملزوم یكدیگرند و با هم و در كنار هم كه باشند اثر خوبی حاصل میشود، زیرا هر كدام از یكدیگر الهام میگیرند. مختومقلی بهخاطر اینكه از چشمه ادبیات ایران بهخوبی سیراب گشته و به خاطر اینكه آن را مال خودش دانسته، مختومقلی شده است و به همین جهت ادبیات تركمن و ادبیات فارس از هم جدا نیستند. همانطوریكه ما از ادبیات فارس سهم داریم، برادران فارس زبان نیز در ادبیات تركمن سهیم هستند. ما حق داریم كه ادبیات ایران را مال خودمان بدانیم، زیرا از دوران گذشته و سالها با هم در یك سرزمینی بزرگ شدهایم و همانند برادر با هم زندگی كردهایم و بنابراین بایستی در حفظ این برادری كوشش كرد. گذشته از این، تركمنها هنگام صحبتهای خودشان، در برابر فارسها، از كلمه «ولایت» استفاده میكنند، در واقع به فارسها ولایت گفتن شاید به رابطه حسنه آنان در گذشته بستگی داشته باشد و شاید رابطه خوبی وجود داشته، زیرا كلمه «ولایت» بهعنوان نكوهش بهكار نرفته، بلكه این كلمه بهعنوان یك چیز خوب گرفته شده است.
قلیچ مولیف در مورد شاعر تركمن «ملانفس» هم چنین كاری را كرده و اشعار بسیاری را به او نسبت داده است و خلاصه كلام او مجموعه اشعاری را به نام فراغی و یا مختومقلی در سال 1947 به فرهنگستان عشق آباد شوروی تحویل داده و بای محمد قاریف نیز بدون در نظر گرفتن این مسائل، آن را در مجموعهایكه به نام خودش به چاپ رسانده، آورده است.
زیبایی طبیعت در اشعار مختومقلی
س ـ هر شاعری در آثار خود، از طبیعت، محیط زندگی و زیباییهای آن الهام میگیرد و بهنحوی آن را در اشعار خود میآورد، مختومقلی تا چه حد در این مورد موفق بوده است؟
ج ـ مختومقلی به طبیعت پیرامونش زیاد نظر میكند، خوب دقت كرده و به زیباییهای آن میبالد و بعد با درك این زیباییها، اشعار خوبی را در وصف وطن و زادگاه خود میسراید. او در جایی در وصف بلندی درختان جنگلی میگوید: «درختانی كه سایههایش هرگز نمیگذارد بهزیر پایشان برسد»، یعنی آنقدر درختان زیاد و شاخههایش در هم پیچیده هستند كه مانع رسیدن نور آفتاب به زمین میشوند و بدین ترتیب میتوان عشق وطن دوستی او را درك نمود. یا در جایی میگوید: « در بلندای كوهها ابر و سیل هم بازیند، برای جوانمرد هر كاری كه همگانی باشد، روز شادیه «او در این بیت كوههای بلند و ابرو مه گرفته را كه سرچشمه تأمین آب مورد نیاز طبیعت و مردم است، میستاید. و یا در شعر «گرگان نگ» به ثروت طبیعی وطن خود مینازد و میگوید: در برابرش كوه بلند، ابرها و مه گرفته، از دریا میوزد باد گرگانرود» او همچنین بهگلههای اطراف رود و به بریدگیهای آن. آهوان محیط كه سینه سفید خود را از كنار رود به باد و نسیم دریا میسپارند و سبزهها و چمنهای اطراف آن را و دریا را استادانه ترسیم میكند و بدین ترتیب عشق و علاقه خود را به محیط ایران و تركمن صحرا و طبیعت زیبای آن بیان میكند. او در شعر «نالرگورینر» ـ چهها دیده میشود ـ
میگوید: نظر كنیم بهاین جهان كه چهها دیده میشوند، منارههای بلند اسكندر و جمشید دیده میشود» بنا بهروایتی مختومقلی این شعر را قبل از مرگش بالای كوهی رفته و با توجه بهعظمت زیبای آن این شعر را سروده است. من نمیدانم كه این حرف تا چه حد درست است. اگر درست هم نباشد. حداقل علاقه او را به وطن و طبیعت زیبای زادگاهش را میرساند. بنابراین با الهام از این طبیعت زیباست كه آثار او به این خوبی و زیبایی خلق میشود و برای مردم نیز قابل پسند و قابل هضم میگردد، زیرا او چیز دیگری به جز حرفها و درد دلهای مردم نمیگوید. این موضوع نیز قابل ذكر است: گرچه كتاب او وارد مدارس دینی نشده است، امّا شاعر در بین عامه مردم از عزت و احترام خاصی برخوردار است و تركمنها او را دارای كرامت بهحساب میآورند. تركمنها تمام گفتههای او را باور میكنند و آنچه را كه برایشان قابل هضم نیست، باز اعتقاد دارند كه در آینده اتفاق خواهد افتاد. بله، او در مورد مساحت و حدود دنیا كه چند فرسخ است اعدادی را ذكر میكند كه تركمنها آنرا باور دارند و میگویند كه همه آن درست است و آیندهنگری او را قبول دارند و اهمیت مختومقلی از اینجا معلوم و آشكار میشود.
وقتی كه عنوان میشود این مطالب را مختومقلی گفته، تركمن دیگر حرفی نخواهد زد و قدرت مختومقلی در همین است.
اشعار مختومقلی و سعدی از دیدگاه برتلس محقق نامدار شوروی
«برتلس» دانشمند نامدار شوروی كسی است كه هم آثار سعدی را و هم آثار مختومقلی را به خوبی مطالعه كرده است. او یك بار در عشق آباد كه با هم بودیم و در این خصوص حرف میزدیم گفت: در ادبیات فارسی سعدی و در ادبیات تركمن مختومقلی، آثارشان در بین توده مردم به خوبی رواج یافته و در سینه مردم قرار گرفته است. اگر گفتههای مردم را در این باره بنویسیم هزاران جلد سعدی و هزاران جلد مختومقلی خواهد شد. امّا بقیه شاعران گرچه مهم هم باشند،
مقایسه آثار سعدی و مختومقلی، این چنین در بین توده مردم رسوخ پیدا نكردهاند.» برتلس راست میگفت. خودم آثار سعدی و حافظ را زیاد خواندم و هنوز هم غزلهای حافظ را بیاد دارم، امّا با این وجود گفتههای برتلس را درباره
س ـ مثل اینكه برتلس آثار مختومقلی را به جام جم تشبیه كرده است؟
ج ـ بله. همانطوریكه جام جهان نمای جمشید، پادشاه ایرانی، همه چیز دنیا را از نزدیك نشان میداد، با مطالعه آثار مختومقلی همه چیز دنیا در برابر چشمان آدمی ظاهر خواهد شد. مختومقلی چنین شاعری
است.
س ـ در این خصوص بعضیها عقیده دارند كه آثار سعدی زیاد است و آثار مختومقلی كم و درست نیست كه این دو را در كنار هم و با هم مقایسه كنیم؟
ج ـ بله، درست است كه آثار سعدی در كتابهای زیادی چاپ شده و مال مختومقلی اندك است و این مقایسه بهخاطر شان و منزلت آثار مختومقلی است. تركمنها ضرب المثلی دارند كه میگویند «آز بولسین، اوزبولسین» یعنی كم باشد، ولی مهم باشد. بله، مختومقلی بهخاطر اهمیت آثار واقعی خودش و به خاطر پر محتوا بودن آثارش، با سعدی در یك ردیف قرار میگیرد. این درست كه آثار مختومقلی زیاد نیست، امّا از طرفی آثار او یك چیز فوق العاده و متمایزی دارد كه آن وصف واقعی طبیعت است،. به عبارتی وصف واقعیتهاست تا چیزهای ظاهری و ذهنی. برای مثال شعر «گرگانرود» را در سعدی نمیبینیم. اگر او از راه عشق و عاشقی در وصف دختری شعر بگوید، این شعر در باره یك دختر نیست، بلكه عموم دختران و زیباییهاست. مختومقلی در باره انسان واقعی شعر گفته و هرگز اشعار او خیالی نیستند. او وقتی كه به بیوه زنی عاشق میشود، در وصف او میگوید: دول لیق دیر منینگ ده باغریم دلانیم ـ یعنی بیوهگی است كه جگرم را آتش زده» یعنی میخواهد بگوید كه اگر تو بیوه هستی، من هم به درد شما مبتلا هستم و این یك واقعیت بوده است، این گفته همه را شامل میشود و یا در جایی میگوید: بر بلندای كوه، ابر و سیل هم بازیند «، این كوهها، همان كوههای طبیعت اطرافش و زیبایی محیط خودش میباشد و او آنچه را كه دیده وصف كرده است.
مختومقلی عاشق طبیعت تركمن صحرا
این نكته را یادآوری كنم كه من سالها پیش در فصل بهار به مراوه تپه رفتم (محیط زیست مختومقلی و آرامگاه او هم اینك در 20 كیلومتری غرب آن در روستای آق تقای قرارداد) و چیزهایی را كه او در شعر خود گفته است دیدم: انواع گلهای وحشی صحرا و چمن زارها، رودخانه و غیره، از جنگل اثری نبود، حتماً به مرور ایام از بین رفته مهذا یك لحظه دوران زندگی مختومقلی، بر اساس گفتههای او در نظرم مجسم شد. كوههای بلند محیط موقع رفتن در كنارمان بود، امّا این كوهها در حال لخت و عور شدن بودند، ما پیش خودمان گفتیم این محیط همان چیزهایی بوده كه مختومقلی آنرا دیده و زیبایی آنرا وصف كرده و ما از كنارش گذشتیم.
مختومقلی نه تنها بهطبیعت و ثروت طبیعی منطقه تركمن صحرا عشق میورزیده، بلكه او تمام زیباییهای طبیعی را بدیده تحسین مینگرد. او اگر در وصف رودخانه شعر بگوید، رودخانه واقعی است، اگر از دریا بگوید، از دریای واقعی حرف میزند و همین وجه تمایز او با دیگر شاعران است. امّا در اشعار سعدی اینطور نیست و با آثار مختومقلی فاصله دارد.
علل محبوبیت اشعار مختومقلی در بین مردم
س ـ آثار مختومقلی چطور تا این حد در بین توده مردم رسوخ كرده؟
ج ـ مختومقلی جمله خوبی دارد و میگوید: «زبانی كه برای مردم نگوید هرگز نباشد»
او بنا بهگفته خودش آثارش را بهنفع مردم و برای مردم خلق كرده است و بههمین خاطر در بین مردم از عزت و احترام خاصی برخوردار است و او در این جهت، یعنی رسوخ بهدل مردم كاملاً موفق بوده است. آثار مختومقلی برای توده مردم قابل هضم است و او دردهای مردم و زندگی مردم را بیان میكند. بهدردمندان و نیازمندان امید میدهد. بله او در شعر «بولارسن» ـ میشوی ـ به فقرا و مستضعفان نوید میدهد كه: «روزی شیر زمانه خواهی شد». تركمنها كاملاً بهحرفهای او اعتقاد دارند و بهخاطر همین اعتماد، او را آدم با كرامتی میدانند و از طرفی پیش بینیهای آینده او را نیز قبول دارند. دیگر اینكه آثار او خیلی راحت و قابل هضم است. كلمات و لغات ساده در اشعارش بكار برده و بدین جهت همه حرفهای او را میفهمند و درك میكنند. برای درك آثار مختومقلی سواد دانشگاهی لازم نیست، بلكه برای آدم عادی هم قابل هضم است. اشعارش را برای رفع نیازهای مردم و مشكلات مردم سروده است و به همین جهت اشعار او همه جاگیر میشود.
س ـ مختومقلی برای موفقیت در این راه، یعنی نفوذ بر قلبهای مردم، از چه شیوه و عواملی بهره میگیرد؟
ج ـ او در این راه از آثار سعدی بهره برده، زبان سعدی هنوز هم برای عموم مردم سبك و ساده و قابل هضم است. او بیان سعدی را برای خودش الگو كرده و از آن روش تقلید نموده است. یكی از رموز موفقیت او استفاده از آثار توده مردم و بهعبارتی فرهنگ شفاهی رایج در بین توده مردم است. او آثارش را با آن زبان، یعنی با زبان توده مردم، بیان كرده است. لالائی ما به خوبی قابل فهم است. آواز دختران (لاله) به سادگی قابل فهم است. مختومقلی اشعار خود را در وزن و قافیه همین لالائیها و لالهها تنظیم كرده و در همان قالب به مردم هدیه نموده است. در قالب اشعاری كه همان مردم ساده و بیسواد میگویند و یا همان زنان بیسواد و گمنام میخوانند، دختران بیسواد روی دار قالی و یا بههنگام دوشیدن شیر و یا رسیدن نخ میخوانند. همه این چیزها در آثار مختومقلی وجود دارد و او از این فرهنگ شفاهی بهخوبی بهره برده است.
شاعران همدوره مختومقلی
س ـ در دیوان مختومقلی، ملاحضه میكنیم كه او با شاعری به نام «دردی» صحبت میكند، دردی شاعر كیست، آیا از او اثری برجای مانده است؟
ج ـ مختومقلی در دیوان اشعار خود با دو نفر از شاعران معاصر خود از طریق سرودن شعر و جواب دادن بهآن ارتباط دارد. یكی از آنان « اوراز منگلی» نام دارد. «زكی ولیه» همانطوریكه گفتیم دیوان مختومقلی را در شهر اورنبورگ شوروی بهچاپ رسانده، در آن كتاب میگوید كه «اوراز منگلی» شاعری بوده است اهل خیوه. و آن دیگری دردی شاعر است.
دردی شاعر از طایفه عطا است، فكر میكنیم در شرق تركمنستان و یا در اطراف «قزل آرواد»، طایفه عطا ساكن باشند. مختومقلی در شعری خطاب به او میگوید: اگر تو از طایفه عطا باشی، من از طایفه گركز هستم». آنها با گفتن شعر در باره مسائل و محیط و آفرینش جهان، با هم سؤال و جواب دارند. در دیوان مختومقلی دردی شاعر سؤالاتی را مطرح میكند و مختومقلی بهآن جواب میدهد.
قالب و تركیب ادبی اشعار مختومقلی
س ـ اشعار این شاعر بزرگ از لحاظ وزن و قافیه به چه شكل است؟
ج ـ بیشتر اشعار شاعر، از فرم وزن و قافیه مخصوص تركمنها سرچشمه میگیرد. ما این فرم مخصوص را در آواز دختران (لاله) و لالاییهای مادران مشاهده میكنیم و روی این اصل آثار شاعر ساده و قابل فهم میشود. این وزن و قافیه با معیار عروضی جور درنمیآید.
وزن شعر تركمن از سنت دیرینه موجود در بین تركمنها سرچشمه میگیرد و به همین جهت مردم این گونه شعرها را به راحتی میپذیرند. بعضی از اشعار مختومقلی براساس وزن عروضی نوشته شده كه این نوع از اشعار او در بین مردم زیاد مورد پسند نبوده و بهعبارتی فهم آن برای عموم قدری مشكل بوده است. قافیه در آخر سطرها میآید و در اشعار بهخوبی معلوم است و به آن زینت می بخشد. امّا بهساخت و اسكلت شعر مختومقلی در تركمنی «دوردلمه»، یعنی چهارتایی میگویند كه خود آن از لحاظ وزن و قافیه یك معیار متداول در بین تركمنهاست. ما نظیر آنرا در لالائیهای مادران و لالهها ( آوازهای دختران غربتی) میبینیم. از آنجاییكه مردم نسبت به این قبیل اشعار فولكلوریك، حضور ذهن دارند، بنابراین آثار مختومقلی را كه بر این اساس سروده شده، بهخوبی میپذیرند. شعر «ای دوست» مختومقلی در وزن عروضی سروده شده، این شعر و نظیر آن در بین توده مردم مرسوم نشده است، مردم ترك زبان در اشعار خودشان از وزن و قافیه مخصوصی پیروی میكنند و به این نوع سرودهها «قوشغی» گفته میشود. برتلس در نوشته خود بهآن «قوشیق» میگوید.
این، در واقع همان چهارتایی تركمن هاست و این فرم ممكن است در بعضی جاها با فرم عروضی هم جور در بیاید و یا ممكن است اصلاً جور در نیاید.
توصیههای مختومقلی به مردم
س ـ شاعر در اشعار خود چه چیزی را برای توده مردم توصیه میكند؟
ج ـ در این مورد باید بگویم كه او چیزهای زیادی را به مردم توصیه میكند: داشتن اخلاق نیكو ـ مؤدب بودن ـ رفتار نیك ـ راستی و درستی ـ پرهیز از حرام ـ پاك و منزه بودن ـ احترام به دیگران، علیالخصوص احترام جوانها به افراد مُسن و بالعكس و با محبت بودن، عشقورزیدن بهیكدیگر و با محبت زیستن و غیره. مختومقلی این چیزها را به مردم نصیحت میكند و به اجرای آن را تأكید دارد. او اعتقاد دارد كه مقام و منزلت هر كسی باید حفظ و رعایت شود و هر كسی باید احترام خودش را داشته باشد، حال همدیگر را مراعات كنند. گرایش دادن مردم به طرف دوستی، صلح و آرامش و برادری، نه تنها در بین تركمنها، بلكه در بین مردم همه ملل دنیا، یك كار ستودنی و نیكو است. برقراری اتحاد و یكپارچگی در بین مردم از جمله تلاشهای دائمی مختومقلی بوده است. او سعی میكند تركمنها را متحد كند و آرزوی ایران متحد و یكپارچه را دارد. او چنین نیت پاكی دارد. او نیكی را پیشه میكند و داشتن نیروی جاذبه برای جذب مردم را توصیه میكند.
دلیل اینكه اشعار او به این خوبی، سادگی و پاكی درآمده و به اصطلاح فارسی، ناب شده، بهخاطر این است كه فكرش پاك و ناب بوده و نیتش خیر و به صلاح مردم بوده و بهعبارتی با مردم صمیمی و خیرخواه آنان بوده است.
نادرشاه و مختومقلی
س ـ بعضیها عقیده دارند كه او در زمان نادرشاه میزیسته و با توجه به ظلم و ستم نادرشاه شعر «فتاح، را سروده، آیا بهنظر شما مختومقلی با نادرشاه هم دوره بوده؟
ج ـ در تاریخ ایران و یا افغانستان، خان یا پادشاهی بهنام فتاح وجود ندارد. اگر هم چنین كسی بوده، مختومقلی اسمش را میبرد. در ایران فتحعلی وجود دارد، امّا فتاح نیست. این اثر نیز از جمله اشعار نسبت داده شده به مختومقلی است و آنها خواستهاند اشعار خودشان را به نام مختومقلی به چاپ برسانند. در حالیكه این طور نسبتها برای مختومقلی سزاوار نیست و اشعار كسی بهپایه او نمیرسد. وقتی كه انسان به این قبیل اشعار برخورد میكند، یك لحظه از خودش میپرسد كه آیا مختومقلی چنین خواهد گفت؟
مختومقلی فقط از خودش تقلید كرده و نه از دیگران. مثلی است كه میگوید: خربزه خوب و شیرین نصیب شغال میشود. این ضرب المثل را بهصورت ترانه هم میخوانند كه بهكار بردن آن در ترانه درست نیست. «سیدی» شعری دارد به نام «قورد اوینی توتلسین» یعنی بازی گرگ در پیش گرفته شود. همین شعر را هم بهمختومقلی نسبت دادهاند و آن را در دیوان مختومقلی آوردهءاند. مختومقلی هرگز از «سیدی» تقلید نمیكند، زیرا از لحاظ مقام شعری نسبت به او در درجه بالاتر قرار دارد. در بین تركمنها دو شاعر داریم بهنام سیدی كه هر دو آنها شاعر بزرگی هستند، امّا مختومقلی از هر دوی آنها بالاتر است و او هرگز از آنها تقلید نخواهد كرد و یا اشعار خود را بهآنها نسبت نخواهد داد و یا او از اشعار آنها استفاده نمیكند. همه این نوع شعرها اگر تحقیق كنیم، از اشعار «ماتمی» سرچشمه میگیرد كه درباره آن صحبت كردیم. ماتمی در سرودههای خود از سبك و محتوای اشعار مختومقلی ـ ذلیلی ـ سیدی زیاد استفاده كرده و خواسته است مثل آنها شعر بگوید، امّا هرگز موفق نبوده است. او در اشعار خود از كلمات: ریحان ـ دستان ـ بوستان زیاد استفاده كرده. شاعر خوب همیشه از تكرار كلمات و لغات پرهیز میكند، در حالیكه بعضی كلمات و لغات به كرات در اشعار ماتمی تكرار میشود. البته تكرار كلمات در جایی كه مناسبت داشته باشد خوب و پسندیده است. مختومقلی در شعر «یوسف» كلمات را اینطور تكرار میكند: «من یاقوبم آه و زار چكیپ، یوسف دیه دیه= گوزلرینگدان قانلی یاش دوكن، یوسف دیه دیه».
«چون یعقوب با آه و فریاد، یوسف را یاد میكنم = از چشمانم اشگ ریزان، یوسف را یاد میكنم»
بهعبارتی او همچون یعقوب در فراغ یوسف با حالت زاری، این شعر را میگوید و كلمات آن را تكرار میكند. او برای تكمیل افكار خودش و تأكید آن از این حربه استفاده میكند. امّا اگر كلمات دستان ـ بوستان وریحان و نظیر این، مرتباً بیهوده تكرار شود، كار درستی نیست.
مختومقلی هرگز چنین كاری را نمیكند. نسبت دادن این شعرها به مختومقلی یك تهمت است نسبت به او، و شعر «فتاح» نیز همینطور است یعنی اثر مختومقلی نیست، بلكه به او نسبت داده شده است. در مورد هم عصر بودن و تولد مختومقلی و نادرشاه مطلبی را برایت بگویم كه مختومقلی در سال 1733 میلادی به دنیا آمده و نادرشاه در سال 1747 پس مختومقلی طبق این حساب در سن 14 سالگی شعر سروده باشد. از طرفی مختومقلی چون او برادر كوچك تر از خود داشته و همچنین اسم پدربزرگش را بر او نهادهاند بنابراین سن او باید بیشتر از اینها باشد و به نظر من او باید در سال 21 ـ 1720
به دنیا آمده باشد در آن صورت در موقع حكومت نادرشاه 26 ـ 25 سال سن خواهد داشت.
یك شعری هست به نام «آزادیم قانی؟» آزادیم كو؟ ـ در واقع بیاد پدرش دولت محمد آزادی سروده شده، این شعر براساس شعر خود مختومقلی به نام «آتا مینگ» برای پدرم ـ سروده شده و مفهوم این دو به كلی متفاوت است. بهعبارتی فرق این دو مثل گِل با شیشه است.
ضمناً دو شعر دیگر به نام «چودرخان» وجود دارد كه یكی اصل است و آن دیگری بدل.
س ـ چطور فرق این دو را تشخیص بدهیم؟
ج ـ در كتابهای چاپ قدیم اصل شعر مختومقلی هست، امّا در كتابهای چاپ جدید عوض شده. اگر این دو را در كنار هم قرار دهیم بهخوبی معلوم میشود كه كدام اصل است و كدام بدل. شعر «قرداش عبدالله» ـ برادرم عبدالله ـ كه قبلاً هم گفتهام، شعر مختومقلی نیست، زیرا او در آن شعر تنها برادر گم شده خود را یاد میكند. نظیر آن زیاد است.
مختومقلی شاعری آزادیخواه و خیرخواه مردم بوده است
س ـ شما در مورد شناختن و معرفی این شاعر بزرگ زحمات زیادی كشیدهاید، نحوه مبارزه و آزادیخواهی و حق طلبی او در برابر مستكبران، خانها و بیگها چگونه بوده است؟
ج ـ مختومقلی اساساً فرزند یك انسان وافعی است. او همه چیز را برای توده مردم و ملت طلب میكند. بهحمایت از فقرا، زحمتكشان و ستمدیدگان برمیخیزد و اسلحه آتشین خود را بهحمایت از آنان بهطرف ستمگران نشانه میگیرد. مختومقلی تا آن جا كه توانسته دست ستمدیدگان را گرفته و شكم گرسنگان را سیر كرده است. این چیزها در قرآن هم هست. او این خصلت پسندیده و انسانیت را از قرآن آموخته بود. زیرا او قرآن و كتابهای دینی را خوب خوانده بود. او آثار سعدی، عطار نیشابوری و دیگر علما و اندیشمندان را خوب مطالعه كرده بود یك وقت من این مطالب را در مقاله ای نوشته بودم و چیزهای زیادی در این باره بهیاد داشتم كه در حال حاضر بیاد ندارم.
سردار فتحعلی قاجار در اشعار مختومقلی
س ـ در دیوان مختومقلی كه هم اینك در دسترس ماست، مختومقلی شعری دارد به نام «سزینگدیر» (مال شماست)، او در این شعر در وصف فتحعلی نامی سخن میگوید. این شخص كیست؟
آیا او همان فتحعلی شاه قاجار است؟ اگر چنین است چطور مختومقلی كه از فقرا و ستمدیدگان حمایت میكند، در وصف شاهان و ستمگران شعر میگوید؟ در واقع این دو با هم تناقض دارند.
ج ـ به اشعاری كه در وصف شاهان سروده میشود، قصیده میگویند. در دیوان مختومقلی در این زمینه دو شعر وجود دارد: یكی از آنها را برای احمدشاه درانی، شاه افغانستان كه تازه حكومت جدیدی را تشكیل داده بود. بهعنوان عرض تبریك، سروده است. زیرا او بهتركمن ها نامه نوشته و از سران تركمن، خصوصاً طایفه گوگلان خواسته بود كه به او كمك نمایند و همانطوریكه گفتم، تركمنها به او كمك میكنند و دو برادر مختومقلی هم در همان راه كشته میشوند. او یك قصیده هم در وصف فتحعلی دارد كه فتحعلی در این جا شاه نیست، بلكه در زمان نادرشاه فتحعلی خان قاجار زندگی میكرد. او سركرده قاجار و رئیس قبیله در استرآباد و همین آققلای فعلی ما بود. او در دربار صفویه مقام و منزلت خاصی داشت و بعدها نادرشاه روزی كه فتحعلی خان قاجار به همراه شاه طهماسب، آخرین شاه صفوی عازم مشهد بود، در بین راه با مكر و حیله او را میكشد. فتحعلی خان قاجار دو پسر بنامهای محمد حسن و محمدحسین خان داشت، آنها به حمایت و كمك تركمنها، بهخونخواهی پدر بپا میخیزند و قیام میكنند. در شعر یاد شده فتحعلی، همین فتحعلی خان قاجار سر سلسله قاجار است. او در آن شعر میگوید: «سور فتحعلی سردار اوغلی گلدی بخت «یعنی برخیز ای فرزند فتحعلی سردار، كه هم اینك بخت با تو یار است»، در شعر منظور مختومقلی فرزندان فتحعلی كه محمدحسن خان و محمدحسین خان میباشند كه آنها نزد تركمنها میآیند و طلب كمك میكنند و تركمنها هم به او كمك میكنند و بعدها در لشكركشیهای آنان بهاصفهان ـ تبریز و داغستان شركت میكنند. مختومقلی در وصف و یاد دوستان خود كه در این لشكركشیها شركت داشتهاند شعر دارد. حالا معلوم میشود كه مختومقلی این شعر را برای چه كسی گفته است. او با سرودن این شعر میخواهد كه ایران از این آشفتگی نجات پیدا كند و یك حكومت متحد در ایران برقرار گردد كه در سایه آن مردم براحتی و در آسایش زندگی كنند. امّا آنها در برابر این كمك و این خدمت، بعدها نوك شمشیر خودشان را بهطرف تركمنها میگیرند و بهتركمنها ستم میكنند. مختومقلی در آن شعر نیت پاكی داشته و فكر نمیكرده كه اینها در آینده ستمگر خواهند شد. او میخواست آنها بر ایران متحد فرمان برانند و نفعشان شامل حال همه گردد.
علت كشتار تركمنها توسط شاهان قاجار
س ـ قاجارها كه با حمایت و كمك تركمنها بهقدرت میرسند، بهچه دلیلی بر علیه تركمنها اقدام میكنند و با تركمنها دشمن میشوند؟
ج ـ یكی از دلایل اینكه محمدحسین خان جهانسوز در دامغان كشته میشوند و میگویند كه در مرگ او تركمنها هم دست داشتهاند و به همین دلیل محمدحسن خان قاجار با تركمنها بد میشود. یكی اینكه او بعد از رسیدن بهسلطنت برادران خود را میكشد كه مبادا سلطنت را از دست او بگیرند. او یك مادر اندر ( نا مادری) داشت و پسر او را هم نزد خود طلب میكند، مادر به او میگوید كه مبادا او را هم بكشی. امّا او در میان صفحه قرآن مهر میزند و قسم یاد میكند كه به محض رسیدن او را بكشد و بعد همین كار را میكند و شبانه جدش را به شاه عبدالعظیم میفرستد تا در آنجا دفن گردد. در همین گیرودار یكی از برادران او به میان تركمنها فرار میكند و مورد حمایت تركمنها قرار می گیرد. به این دو دلیل او با تركمنها دشمن میشود و در ادامه همین كینه و دشمنی قاجار چند بار به تركمن صحرا لشگركشی میكنند. حتی ناصرالدین شاه هم یكبار به این منطقه لشگركشی كرده است. البته ناصرالدین شاه برای تصرف «قاری قلا» كه در شمال مراوه تپه قرار داشت. قشون میكشد. امّا قبایل تركمن با هم متحد شده و او را مجبور بهعقب نشینی میكنند. بعدها او از طریق سرخس به مرو حمله میكند و در آنجا نیز از تركمنها شكست میخورد و تمام توپ و تفنگ قشون را بر جای گذاشته فرار میكند. كتابی است به نام «جنگ تركمنها» كه آن را یكنفر نژادپرست اروپایی به نام گوبینو نوشته است، 3 یا 4 حكایت از این كتاب بههمین جنگ اختصاص دارد كه این خود حركت نادرست قاجار را بر علیه تركمنها نشان میدهد.
گوبینو و مختومقلی
س ـ گوبینو كیست و اهل كدام كشور است؟
ج ـ گوبینو اهل فرانسه است، گویا كنسول و یا سفیر فرانسه در تهران بوده است. او یكی از بانیان نژاد پرستی هیتلر است. او در كتاب خود واقعیت این جنگ را مینویسد و این موضوع كلاً به نفع تركمنهاست. تركمنها در سرخس ایران تعداد زیادی از قشون ناصرالدینشاه را میگیرند. بنا به روایتی در آن دوران، شاه هر یك از اسیران را به قیمت ده تومان از تركمنها میخرد، شاه فرمان ترك مخاصمه را صادر میكند و شكست را هم میپذیرد.
یكی از افسران آزاد شده، قبل از اینكه بهمشهد برسند، از سربازان آزاد شده میخواهد، بپایشان زنجیر اسارت ببندند تا بدین ترتیب به مردم مشهد وانمود شود كه تركمنها آنها را اذیت و آزار كردهاند، امّا اسیران به این كار رضایت نمیدهند.
گوبینو تمام این مطالب را در كتاب خود آورده است. بله، حاكمان و آدمهای شاه و افراد خانواده برخی از آنان بدون در نظر گرفتن این مسائل بهپای اسیران زنجیر میبندند و اینطور وانمود میكنند كه این كار توسط تركمنها صورت گرفته است تا بتوانند پولی را كه بابت آزاد كردن آنها بهتركمنها دادهاند، از خانوادههایشان بگیرند و این اسیران تا جمع شدن این پولها پا به زنجیر نگهداشته میشوند. با خواندن كتاب گوبینو همه این دروغها افشاء شده و ظالم بودن شاه و افرادش ثابت میگردد.
جایگاه آیات قرآن كریم در اشعار مختومقلی
س ـ با مطالعه آثار مختومقلی معلوم میشود كه این شاعر از آیات قرآن بهره زیاد برده. در این مورد چه نكات تازهای برای گفتن دارید؟
ج ـ من قبلاً هم گفتم كه مختومقلی به قرآن آشنایی كامل داشت. حرفهایی كه او درباره از بین رفتن كوهها، خشك شدن دریاها، از بین رفتن اماكن بزرگ و بودن و نبودن زندگی دارد، همه این مطالب را از قرآن گرفته. او در اشعار خود «الست و بربكم» میگوید و خدا را طلب میكند و درباره آفرینش انسان سخن میگوید.
همه این مطالب از قرآن است. در بعضی از اشعارش مطالب را مستقیماً از خود قرآن میآورد، روایات دینی درباره قیامت را ذکر میکند و در این مورد شعر خود را با « آمنا صدقنا محشرگونی » آغاز میکند. در اشعار او «آمناصدقنا» زیاد بهکار رفته است، در واقع او با آوردن آن ایمان بهخدای یکتا و روز قیامت را و همچنین وعدههای الهی را در جهان آخرت مورد تأکید قرار میدهند، لذا آثار او را نمیتوان از دین و تعلیمات دینی جدا کرد. بعضی از افراد ناباب عقیده دارند که او در مقابل دین و ایمان قرار گرفته و حرفهایی در این زمینه میزنند که بهکلی درست نیست. او یک شخص مذهبی و آدمی آگاه و بصیر است. او که به زبان عربی و معانی قرآن آشنایی داشته، توانسته است با آوردن ترجمه آیههای قرآن در اشعار خود، رسالت خود را در این زمینه بهخوبی انجام بدهد. بهعبارتی او ترویج اسلام و قرآن و احادیث رسول گرامی اسلام را در بین توده مردم، وظیفه خود دانسته و به خوبی بدان عمل نموده است. او کلام خدا را به زبان ساده به ترکمنهای كم سواد بیان میکند. او در باره قیامت و وعدههای خداوند در روز قیامت برای مومنان سخن میگوید و درباره بهشت شعری دارد که مفاهیم آن از قرآن و کتابهای دینی گرفته شده است.
بههمین جهت ترکمنها او را دارای صاحب کرامت میدانند و باور دارند که همه گفتههای او و پیش بینیهای او در آینده اتفاق خواهد افتاد. در آیه «وی للمتقین» سخن از جهان آخرت و ترازو برای کشیدن و سنجیدن اعمال آدمی است، مختومقلی شعری را در این باره و با استفاده از همین آیه سروده است. از «عمّ جُز» هم استفاده کرده. او شعری دارد که در آن میگوید: در قیامت پدر، پسر را نمیشناسد، فکر میکنم این بیان که در روز قیامت پدر و پسر از هم گریزان میشوند را از «عم جز» گرفته باشد. به هر حال همه این مطالب از قرآن است.
مفهوم اعداد و ارقام در آثار شاعر
س ـ با مطالعه آثار مختومقلی بهاعداد و ارقام خیلی بزرگ بر میخوریم که او برای تفهیم افکار خود بهکار میگیرد، این قبیل اعداد از کجا سرچشمه میگیرند؟
ج ـ اینها از کتابهای دینی سرچشمه میگیرند. مختومقلی همه کتابهای دینی زمان خود را مطالعه کرده، از روایات، دعاها و نظیر این چیزها نیز در اشعار خود میآورد. همانطوریکه قبلاً گفتنم «قدر سلامتی را قبل از بیماری بدان ـ قدر بیماری را قبل از مرگ» این بیت شعر در کتابهای دعای برادران شیعه هم وجود دارد.
س ـ آیا ذکر اعداد بزرگ به افسانهها برنمیگردد؟
ج ـ بله، او از افسانهها و روایات افسانهای هم در خلق آثار خودش استفاده کرده، همانطوریکه گفتم مساحت زمین و برخی مقیاسهای عددی ذکر شده راجع بهزمین و آسمان و ستارگان، از روایات افسانهای گرفته شده و این گفتهها با علم امروز، خصوصاً علم جغرافیا جور در نمیآید. امّا او برداشتهای خود از آن کتابها را در شعر آورده است. او از یک سری مطالب دیگر در کتب دینی هم یاد میکند. اینها نشان دهنده استفاده او از افسانهها و روایات بین توده مردم است. او در بعضی جاها از صاحب زمین و صاحب آب و چیزهایی نظیر آن نام میبرد، این ها شاید از کتابهای دعا و یا کتب قدیمی گرفته شده باشد. بله، میتوان اینطور نتیجه گرفت که مختومقلی برای بیان افکار خود و تفهیم بیشتر، از کتب دینی و کتب افسانهای در کنار کتب دیگر بهره گرفته است.
آیا منگلی معشوقه مختومقلی بوده است؟
س ـ مختومقی درباره معشوق خود «منگلی» شعر سروده است. «منگلی» تا چه حد توانسته است دربارور شدن و متحول شدن فکر او تأثیر بگذارد؟
ج ـ « منگلی» یک یا دو بار در اشعار مختومقلی میآید. دیگران منگلی را به کرات در دیوان او آوردهاند. در بعضی از اشعاری که به او نسبت دادهاند، منگلی از خجالت آستین پیراهن دست خود را بهدندان میگیرد و اگر قدری فکر کنیم این قبیل چیزها برای او خیلی سبک و نادرست است. این چیزها در فرهنگ ترکمن و رسم و رسوم ترکمن وجود ندارد و هرگز یک دختر ترکمن از خجالت، آستین پیراهن خود را در برابر عاشق بهدندان نخواهد گرفت. منگلی واقعی که در شعر مختومقلی آمده، بنا بهعقیده خویشان کنونی مختومقلی، «یانگقی بای» نام داشته است. مختومقلی حتی اسم او را نمیبرد. او فقط در یک شعر اسم «منگلی» را میبرد: «از ایل گوگلان بنام منگلی، از دلبندم جدا شدم» او در یک شعر دیگر با یک دختر حرف میزند و معلوم نیست که او منگلی باشد یا کس دیگر. در شعر یا جبار، این موضوع به خوبی روشن است. در این شعر معلوم میشود که او چطور مخفیانه با آن دختر حرف میزده و راز دل خود را با او در میان میگذاشته است. در آن شعر میگوید که سرانجام بدون اینکه فکرش را بکنم و انتظارش را داشته باشم از او جدا افتادم. امّا اشعاری که در آن منگلی زیاد تکرار شده و مقام و منزلت او کوچک جلوه داده شده، اینها از مختومقلی نیستند. این کلمات، حرفهایی نیستند که مختومقلی در باره معشوق خود بهکار بگیرد. مختومقلی منگلی را خیلی دوست میداشته. گفتههایش واقعیتهای درونی او بوده است و وجود منگلی در خلق دیگر آثار او تأثیر زیادی داشته است.
امّا دیگران با بهکار بردن کلمات بیهوده و تکراری، ناخواسته او را زن سبك سر جلوه میدهند. در حالیکه اینطور نیست. منگلی ادب و شخصیت دارد و مورد احترام است. مختومقلی او را همانند خود و مناسب برای خود میداند.
در اینجا نکتهای درباره سفر مختومقلی بیادم آمد که بگویم. او در شعری درباره رفتن به مکه حرف میزند. او نتوانسته است به حج برود. در شعر «اوغلم آزادیم» پدرش برای رفتن به حج به او رخصت میدهد، امّا معلوم نیست که رفته یا نرفته است. پدرش میگوید در بین راه افغانها هستند و آنها آدمهای خوبی نیستند و بدین ترتیب گرچه ترکمنها به کمک احمدشاه درانی میروند، امّا پدر مختومقلی با رفتن فرزندانش موافق نبوده است. به هر حال منگلی در خلق آثار مختومقلی اثر زیادی داشته و او باعث شده است که اشعار مختومقلی پر محتوی گردد.
س ـ شاعر در آثار خود با جوانان چطور برخورد میکند و چه پیامی برای آنان دارد؟
جایگاه جوانان و ضربالمثلها در اشعار شاعر
ج ـ او تنها با جوانان نیست، بلکه با افراد مُسن هم با احترام نگاه و رفتار میکند. او جوانان را در جایگاه خود و پیران را در مکان خود قرار میدهد. او در شعر «باشیمیز» و یا یک شعر دیگر میگوید: صوفیان به نماز ایستند و جوانان به ساز و صحبت، بههمین ترتیب او ساز نواختن و شادی کردن را چیز بدی نمیداند. اوجوانان را دوست دارد و همیشه به نیکی و مردانگی از آنان یاد میکند، او همه آدمها را دوست دارد. کلمه «قوچ یگیت» به معنی جوانمرد و دلیر را بهعنوان خطاب بهجوانان خوب در اشعار خود استفاده میکند.
س ـ مختومقلی در آثار خود از ضرب المثلها و سخنان حکیمانه و نقل و قولهای گذشتگان، بهعنوان یک ابزار کاری استفاده میکند، در این باره شما چه نظری دارید؟
ج ـ استفاده از آثار فولکلوریک و یا فرهنگ شفاهی و نقل و قولهایی که در بین توده مردم رایج است، کار بسیار پسندیدهای میباشد. اکثر شاعران از این وسیله برای تفهیم عقاید خود بهره بردهاند. با این وسیله شاعران میتوانند حرفهای خودشان را بهخوبی بهتوده مردم بفهمانند و بهعبارتی آنان از این طریق آثار خود را برای مردم آسان و قابل هضم میکنند. ضرب المثلها حرفهایی هستند که در طول تاریخ در میان مردم آراسته شده و در قلب آنان جای گرفته است، بنابراین بیان شعر با این وسیله بر توده مردم اثر میگذارد و براحتی پذیرفته میشود. از طرف دیگر کلمات و اشعار شاعران بزرگ، خود بهصورت ضرب المثل در میآید. بنابراین تشخیص این دو از هم، در بعضی جاها مشکل است. بنابراین در آثار مختومقلی هم این قبیل اشعار زیاد هستند و با توجه بهدانش و استادی او نمیتوان تشخیص داد که بعضی از عبارات را از فرهنگ توده مردم گرفته و یا اینکه عبارات و جملات او به صورت ضرب المثل در بین مردم رایج گشته است.در دیوان شعر او آمده است «فقر آدمی را نمیکشد، اگر هم نکشد در زندگی هرگز نمیخنداند» معلوم نیست که این بیت از مختومقلی است یا اینکه ضرب المثل رایج در بین مردم است، بههر حال مختومقلی آن را در شعرش آورده و این قبیل عبارات زیاد هستند.
س ـ آیا اشعار مختومقلی بهزبانهای دیگر هم ترجمه شده است؟
ج ـ بله، اولین کسی که اشعار مختومقلی را در اروپا ترجمه کرده «وامبری» است. او تعداد 34 شعر او را بهزبان آلمانی ترجمه میکند. در شوروی دیوان مختومقلی بهزبانهای روسی ـ اوکراینی ـ ارمنی ـ آذربایجانی ـ ازبکی ـ قزاقی ـ قرقیزی ـ قاراقالپاقی ـ تاجیکی ترجمه شده. شنیده ام در فرانسه پروفسور «لوئی بازان» که روی ادبیات ترکمن کار میکند، در حال ترجمه اشعار مختومقلی بهزبان فرانسه است، امّا من از نتیجه کارش خبری ندارم.
توصیههای استاد انصاری به علاقمندان و جوانان
س ـ درباره مختومقلی و آثار ارزنده او هر چه بپرسیم و بدانیم باز هم کم است، شما در پایان در این باره چه توصیهای به مردم، خصوصاً جوانان دارید؟
ج ـ درباره مختومقلی حرفهای زیادی گفتم و از مردم انتظار دارم که از حرفهای او و پندهای او در زندگی خود استفاده کنند. او هرگز حرف بد و ناروایی نزده و با تكیه بر اشعار او، در راه اتحاد و یکپارچگی ایران کوشید. همانطوریکه قبلاً گفتهام، ادبیات فارسی را نباید از ادبیات ترکمن جدا کرد این دو در طول تاریخ از یکدیگر تأثیر گرفته و به همدیگر تأثیر گذاشتهاندو در این راه کسی هم نمیتواند ادعا بکند که ادبیات فارسی از ادبیات ترک جداست، چونکه بعد از اسلام ترک زبانان در تمام نقاط ایران سکونت گزیدهاند، بنابراین در ایران همه اقوام با هم اختلاط پیدا كردهاند و ادبیات و هنر آنها هم همانند آثار سعدی و حافظ با دیگران اختلاط پیدا كرد. روی این اصل ما در همه چیز ایران سهیم هستیم، در مساجد زیبایی که در اصفهان ساخته شده سهیم هستیم در عوض آنچه که ما داریم، آنها در آن سهیم هستند. برادران فارس زبان در آثار باستانی گنبد قابوس شریک هستند، همه مردم ایران در آن سهم دارند. بنابراین در ایران بزرگ نمیتوان چیزی را به قومی اختصاص داد و دیگران را از داشتن این میراثهای علمی و فرهنگی محروم ساخت، باید همه چیز را متعلق به همه دانست و در جهت حفظ آن و توسعه و پیشرفت کشور به طور یکسان تلاش نمود و در این راه بایستی تعالیم و حرفهای گرانقدر مختومقلی را نباید از یاد برد، بلکه براساس گفتههای او در جهت اتحاد و یکپارچگی ایران کوشید. مختومقلی هرگز نسبت به برادران شیعه کینه و دشمنی نداشته، بلکه از آنان به احترام یاد کرده او هرگز به مذهب آنان توهین نکرده بلکه، اسامی 12 امام به خصوص حضرت علی (ع) بهصورت شاه مردان و یا علی مرتضی، بارها در اشعار او تکرار میشود. امام مهدی (عج) هم در شعر او میآید.
ما با برادران شیعه در ظهور حضرت مهدی اختلاف نظر داریم. ما میگوییم که هنوز مهدی بهدنیا نیامده و ظهور نکرده است، امّا آنها عقیده دارند که مهدی آمده و اینک در مرحله غیبت کبری به سر میبرد و در آینده ظهور خواهد کرد. او شعری هم دارد در باره شهدا و در آن میگوید که شهیدان با پرچمهای سبز رنگ و با خون خواهند آمد.
در باره تلاشهای استاد در نشر افكار مختومقلی
س ـ لطفاً در رابطه با تحقیقات و تلاش خودتان در مورد شناخت مختومقلی، توضیحاتی را بفرماید.
ج ـ من این تحقیقات را در کنار کار اصلی خودم انجام دادم و در این راه تمام آثاری را که در ایران و شوروی در مورد مختومقلی نوشته شده، مطالعه کردم و بعد هم در بخش زبان و ادبیات فرهنگستان عشق آباد تمام دست نویسها و دست خطهای قدیمی را خواندم؛ این دست خطها حدود 200 تا بودند. در این بین دست خطهای خوبی هم بودند. روایاتی که به مختومقلی نسبت داده شده بود وجود داشت و من همه آنها را مطالعه کردم و در آخر وقتی که کار اصلی خودم را که خواستم شروع کنم از وجود 19 اثر در این زمینه بهره بردم. البته بقیه آنها را هم در نظر داشتم. دست خطهایی که من از آنها استفاده کردم یکی از موزه بریتانیا و چهار تا از لنینگراد ـ یکی از باکو ـ دو تا از تا شکند آورده شده بود، دو چاپ اشعار مختومقلی هم بود که یکی در تاشکند و دیگری در بخارا چاپ شده بود. چاپ بخارا توسط قربان بردی آخوند منتشر شده بود. و 9 تای بقیه دست خط های عشق آباد را شامل میشد. البته همانطوریکه گفتم بقیه چاپها و دستخطها را هم در نظر داشتم و همه آنها را با این آثار مقایسه کردم و گرچه منابع اصلی من 19 تا بودند، امّا در این راه همه چیز را در نظر گرفتم و در کنار اینها کتب علمی ـ تاریخی و ادبی زیادی مورد بررسی قرار گرفت، برای اینکه به مفاهیم اشعار مختومقلی پی ببرم و بدانم که او از چه منابعی بهره برده و ترجمه کرده، لذا به ادبیات ایران روی آوردم و در این رابطه آثار سعدی ـ حافظ ـ مولوی ـ عطار و نظیر اینها را مطالعه و بررسی نمودم و جمعاً حدود 30 سال از عمرم را در این زمینه صرف کردم. اینها مطالبی بودند که میتوانستم در جواب این سوال شما داشته باشم.
س ـ آیا در طول این 30 سال تلاش، آثاری را هم در این زمینه بهچاپ رساندهای؟
ج ـ درباره مختومقلی مقالات زیادی را در مطبوعات عشق آباد نوشتهام، امّا نتوانستم کتابی در این زمینه بهچاپ برسانم، البته فرصت مناسبی برای این کار پیش نیامد. بعداً هم که خواستم این کار را انجام بدهم، بینایی چشم را از دست دادم و بالاخره هم نشد. امّا همانطوریکه گفتم، تحقیقات علمی به صورت مجموعهای بهزبان روسی و ترکمنی بهچاپ رسیده و مقالات تحقیقی نیز در روزنامهها چاپ شده است.
در باره زندگی، تحصیلات و تحقیقات استاد انصاری
س ـ از فرصت استفاده کرده و از جنابعالی تقاضا میکنم در باره زندگی خودت و کارهایت، چه در ایران و در چه شوروی صحبت بکنید.
ج ـ من در سال 1293 هجری ( 1877 میلادی) در ایران و در روستای «اومچالی» بهدنیا آمدم. خواهرم میگوید که تو در سال 1292 بدنیا آمده ای و چهار سال از من کوچکتر هستی و میگوید که اسم پدر ما که «موخی» بوده بر من نهاده شده است، او هم بعد از مرگ پدرش بدنیا آمده بود و بعد اسم پدرش بر او نهاده میشود. پسر من هم اسمش موخی است و در واقع او سومین موخی خانواده ماست.
پدرم از کوچکی یتیم میشود و نزد این و آن سرگردان بوده تا اینکه نوری آخوند که من به او پدربزرگ میگفتم، پدرم را نزد خود نگاه میدارد و مانند فرزند خودش او را بزرگ میکند و نیز همسری برای او انتخاب میکند. نوری آخوند مدرسی، که ساکن اومچالی و از روحانیون به نام آن زمان بود، بعضی وقتها که در منزل نشسته بودیم تازه واردی که مرا نمیشناخت و از آخوند درباره من میپرسید، او در جواب با گریه میگفت: من برادری همچون اسب زین کرده داشتم و این پسر نوه اوست و آنگاه زار زار گریه میكرد. بله، پدرم در سن 37 سالگی وفات میکند و مادرم که در آن وقت 23 سال داشت، از من و خواهرم نگهداری میکند. من علاقمند بودم که درس بخوانم، لذا اول بار روانه مکتب خانه ده شدم.
س ـ استاد شما در مکتب خانه چه کسی بود؟
ج ـ در مکتب خانه نزد چند ملا درس خواندم که اسامی آنان یادم نیست، در آنجا نوشتن و قرآن خواندن را آموختم. بعدها ترکمنها تسلیم حکومت مرکزی ایران شدند و در این جا مدرسه باز شد و به زبان فارسی درس داده شد. برای اولین بار در گمش تپه ـ خوجه نفس و اومچالی مدارسی با کمک و خودیاری مردم شروع بهکار نمود. من در آن مدرسه درس خواندم و درسهایم هم خیلی خوب بود و تعریف نباشد شاگرد زرنگی بودم تا کلاس
ششم ابتدایی در آن مدرسه درس خواندم و شاگرد اول بودم. امتحان نهایی را در استرآباد و گرگان فعلی دادم. بله، بعد رضاشاه تعدادی از دانش آموزان ترکمن را برای ادامه تحصیل بهتهران برد. در دومین سری از آن، من هم به تهران رفتم و دروس دبیرستانی را در مدرسه ارالفنون تهران گذراندم. در سال 1316 هجری دیپلم گرفتم.
س ـ در چه رشتهای؟
ج ـ در رشته ادبی، البته من در آن وقت در دارالتربیه بودم و در آن سالی که دیپلم گرفتم آن هم تعطیل شد و من بهعلت نداری و فقر نمیتوانستم با خرج خودم ادامه تحصیل بدهم تا اینکه یکی از دوستانم گفت دانشکده دامپزشکی کرج بدون دریافت پول دانشجو قبول میکند، آن جا شبانه روزی است و خوراک و پوشاک حتی پول توی جیبی هم میدهد. من هم بلافاصله قبول کردم و بهکرج رفتم. دو سال در آن جا درس خواندم و بعد بهزندان افتادم. دو سال و سه ماه در زندان بودم بعد آزاد شدم. بهعلت ظلم و ستم و زندانی شدن، بعدها من مبارزات خود را بر علیه شاه آغاز کردم. در آن زمان بهمردم ترکمن صحرا زیاده از حد ظلم میشد، حتی در همین گمیش دفه، کسانی بودند که بهعلت نداری بابت پرداخت بهره مالکانه خود به املاک پهلوی، مجبور بودند، حتی آهن آلات روی منازل خودشان را بفروشند. داماد ما یک ملّا بود. او از دست مأمورین دولتی از اینجا فرار کرد و به روستای قارقی رفت در آنجا هم زمینهای املاک دولتی بود. همه زمینها به شاه تعلق داشت. در آن وقت مأمورین دولتی از هر کسی میپرسیدند که این زمین را چه کسی شخم زده، به او میگفتند که ملّایی آن را با خرش شخم زد و آن وقت سراغ آن بیچاره میرفتند و بهره مالکانه از او طلب میکردند.
با توجه به این وضع فلاکت بار، هر کسی جرأتی در خود مییافت در برابر این ظلم و ستم ایستادگی میکرد. من هم به همین سبب با آنان مبارزه کردم و بهعضویت حزب توده در آمدم و بعد هم بهشوروی رفتم. حدود 33 سال در آنجا زندگی کردم، از آنجاییکه در رشته ادبیات درس خوانده بودم در آنجا نیز این رشته را ادامه دادم، زبان شناس شدم. تاریخ زبان و بهعبارتی تاریخ زبان ترک را بهصورت مقایسهای کار کردم و کتابی هم در این زمینه تهیه و بهچاپ رساندم. وقتی که تاریخ زبان قوم ترک را مطالعه میکردم، اجباراً خودم هم ندانستم چطوری شد که روش تدریس زبان ترکمنی را پیشه خود ساختم و ضمن فعالیت در این زمینه، بهتدریس مشغول شدم. اتفاقاً این کار برایم خوب شد، زیرا من بهدنبال آن فهمیدم که روسیه چیه، مدرسه چیه و تدریس کردن یعنی چه و چطوری باید مدرسه را اداره کرد. در این رابطه، یعنی روش تدریس زبان ترکمنی کتابها و مقالات زیادی نوشتم. بله، من روی زبان و ادبیات و هم روش تدریس زیاد کار کردم.
س ـ آیا میتوانی از این کتابها و آثار خودت اسم ببری؟
ج ـ در این زمینه میتوان از کتاب لغت نامه محمود کاشغری و زبان ترکمنی نام برد. در این مورد باید بگویم که یک لغت نامه ترکی ـ عربی که در اوایل حکومت سلجوقیان نوشته شده است، وجود داشت. این کتاب فوق العاده مهم و بی نظیر بود و فقط یک نسخه از آن در ترکیه پیدا شده بود. آنها آنرا چاپ کرده بودند. من روی این لغت نامه کار کردم و تز دانشگاهی خودم را نیز بر همین اساس نوشتم.
س ـ آیا تحصیلات دانشگاهی خودتان را فقط در زمینه زبان شناسی دنبال نمودید؟
ج ـ بله، من تحصیلات دانشگاهی خودم را در رشته زبان و ادبیات ترکمن گذراندم، بعدش هم دوره سه ساله دکترا را در همان رشته سپری کردم. اگر تمام تحصیلات مرا به کلاس حساب کنید 21 تا 25 سال می شود و باید سالهای مکتب خانه را هم به این سالها اضافه کرد.
س ـ آیا توانستی دکترای خودت را بگیری؟
ج ـ بله، من با چاپ همان کتاب لغات محمود کاشغری دکترا گرفتم، البته من بغیر از این کتاب تحقیقات زیادی در زمینه تاریخ، ادبیات و زبان انجام داده و مطالب زیادی در این رشتهها نوشتهام و علاوه بر آن لغات عربی و فارسی را که برای ترکمنها درک آن مشکل بود، به صورت لغت نامهای نوشتم و منتشر کردم. چاپ دوم را هم که تعدادش به 37 میرسید تهیه و به چاپ سپردم و حالا نمیدانم که چاپ شده یا نه؟ آن هم باید کتاب خوبی باشد. در این کتاب علاوه بر تشریح اصطلاحات و اسامی شاعران، اصطلاحات ادبی را هم آوردم و باید کتاب خوبی درآمده باشد. بله، تمام اینها رابطه و وابستگی من به ایران را نشان میدهد و اینها ثابت میکنند که گرچه من از دست شاه ایران فرار کرده و به شوروی رفتهام، امّا هرگز رابطه خودم را با ایران عزیز قطع نکردم. لغات فارسی و عربی که درک آن برای مردم شوروی مشکل بود آنرا نوشتم، البته برای نوشتن این لغت نامه، کتابهای زیادی را مطالعه کردم و بالاخره دکترای خود را در رشته زبان و آن هم با نوشتن کتاب لغت نامه محمود کاشغری گرفتم.
س ـ آیا از دانشگاه عشق آباد فارغ التحصیل شدهای؟
ج ـ بله، البته دیگران تز دانشگاهی خود را اول تایپ کرده و سپس از آن دفاع میکردند، امّا من آنرا بهصورت کتاب در آورده و قبل از دفاع آن را به چاپ رساندم.
س ـ شما چطور شد که دوباره و بعد از سالها دوری، به ایران مراجعت کردید؟
ج ـ در بهمن سال 1357 در ایران انقلاب شد و شاه از ایران رفت و امام فرمود هر کس که از ظلم شاه به هر کجای دنیا که رفته باشد دوباره به ایران برگردد، من هم که یک روز از وطن خود غافل نبودم، بلافاصله از این موقعیت استفاده کرده و بهوطن خود برگشتم. مردم ایران انقلاب کردند و شاه ظالم را از کشور بیرون کردند و من آمدم تا در ایران بدون شاه زندگی کنم.
س ـ در آنجا (شوروی) زندگی خانوادگی شما چطور بود؟
ج ـ در آنجا ازدواج کردم و دارای 3 فرزند میباشم. دو نفر دختر و یک پسر. آنها هم سرگرم تحصیل و تحقیق هستند. همسرم که خود عالم و دانشمند بود، وفات یافته است.
س ـ اسمش چی بود و در چه رشتهای فعالیت داشت؟
ج ـ اسم او «زلیخا محمدوا» و یک عالم بود. بهزبان فارسی آشنایی کامل داشت، آثار سعدی ـ حافظ و جلال الدین رومی را خوب مطالعه کرده بود. اغلب دیوان اشعار شمس تبریزی و رباعیات آن را از حفظ میدانست. غزلیات سعدی و حافظ را از بر میدانست، چیزهای دیگری هم از ادبیات فارسی میدانست. بهزبانهای انگلیسی ـ آلمانی و فرانسوی آشنا بود. زبان روسی را از خود روسها بهتر میدانست.
س ـ آیا او کتاب و یا کتابهایی را نوشته و به چاپ رسانده است؟
ج ـ بله، او کتابهای زیادی را نوشته.
س ـ در دانشگاه با هم تدریس میکردید؟
ج ـ خیر، محل کارش در جای دیگر بود. من در قسمت روش تدریس کار میکردم و درس میدادم و او در فرهنگستان کار میکرد. نمیگفتند که تو نمیتوانی نزد همسرت با هم در فرهنگستان کار بکنید و بعد مرا به قسمت روش تدریس فرستادند. من در همانجا میتوانستم کار بکنم، امّا آنها دستی این کار را کردند و ما را از هم جدا کردند. دختران من هم با فرهنگ ایران آشنایی دارند. دختر بزرگم متخصص زبان عربی است. او دستخطهای قدیم عربی را مطالعه میکرد و آنچه را که به ترکمنستان و زبان ترکمنی مربوط میشد، ترجمه کرده و به صورت جزوه و کتاب بهچاپ میرساند، او آنچه را که به نام ترکستان در کتب و دستخطهای عربی پیدا میکرد، مربوط بهایران باستان هم میشد كار میكرد، زیرا قسمت اعظم ترکستان در زمانهای قدیم مربوط بهخراسان بزرگ بود و در کتابهای قدیم هم به نام خراسان میآید، بنابراین کتابهای تاریخی که توسط دختران من بررسی میشد مربوط به ایران هم میشد. پسرم هم تاریخ میخواند و نمیدانم تاکنون کارش به کجا کشیده است.
آقای دکتر انصاری از اینکه محبت کرده و وقت خودتان را در اختیار ما قرار دادید، بیاندازه تشکر میکنم و امیدوارم که سلامت و تندرست باشید و سالها بین نوههایت زنده باشی و انشاالله در آینده اگر فرصتی شد دوباره به دیدار شما خواهیم آمد.
و اما پایان سخن ...
این گفتگو در گمیشان منزل آقای انصاری در پاییز سال 1368 ( 1987میلادی) انجام شد و در این وقت ایشان مریض روی تخت افتاده بودند و از بینایی دو چشم محروم بود، یعنی با چشمانش نمیتوانست ببیند، امّا سرحال و زنده دل بود. در یک گوشه اطاقش دوچرخه ثابت برای نرمش کردن وجود داشت و یک رادیو در کنار تخت و روی یک چهار پایه در دسترس بود و دائم به رادیو گوش میکرد و میگفت که نباید از جریانات دنیا غافل بود و باید با زمان به پیش رفت. از دیدن ما و از مصاحبه با ما خوشحال میشد و هر سوالی را با اشتیاق تمام جواب میداد و ما را قانع میکرد تا دم دمههای صبح نشستیم بدون اینکه خسته باشیم. دو ساعتی هم برق اطاق رفت و ضیط صوت ما کار نکرد و ما مجبور شدیم در تاریکی صحبت خودمانی در چهارچوب تاریخ و ادبیات داشته باشیم. ما هم تشنه ادبیات و تاریخ بودیم و نمیگذاشتیم ثانیهای از فرصت پیش آمده هدر برود. بله او وافعاً یک استاد و یک سرمایه بود و تمام آثار و محتویات فکریش نیز از بین رفته بود و او موفق نشده بود آنها را در ایران به چاپ برساند. درباره مختومقلی که 30 سال از عمرش را کار کرده بود، یک محقق بهتمام معنی بود و حیف است که از حاصل کار او بهرهای گرفته نشود و حاصل کارش به نسل بعد و محققین جوان منتقل نشود. ما فقط دو ساعت گفتگو کردیم در حالیکه او برای گفتن ساعتها و روزها مطلب تازه داشت. افسوس که چه آسان این سرمایه بر باد میرود، حاصل سالها تلاش و کوشش و مجموعهی اطلاعات از تاریخ و ادبیات ایران و ترکمن به این راحتی و مفتی در گوشهای از وطن در گمیشان غروب میکند، و چه غروب غم انگیزی.
موسی جرجانی، گرگان ـ بهار 68
No comments:
Post a Comment