Sunday, March 8, 2015

قومگرایی

«حودایا شۆکۆر بیز-أ تورکمن...»
(خدا را شکر ما که تورکمنیم...)
  «دردیم بار دیارئمدان، دؤورومدن....»
می گویند تورکمن ها زود فراموشکارند، حتی کشتار وحشیانۀ توسط دشمنانشان را نیز زود فراموش می کنند. هنوز خون نزدیکترین برادرانشان در اثر قتل عام وحشیانۀ ژنرال اسکوبلوف روسی در گؤک تپه خشک نشده، که پسر بزرگ نوربردی خان- از همسر گل جمال اش، بنام مختومقلی خان در صف روسها و در خدمت آنها قرار می گیرد. اوراز پسر دیقما سردار هم در مدرسۀ نظامی محلی تحصیل و تا آخر عمرش صادقانه به رژیم تزاری خدمت می کند. در تورکمنصحرا  نیز این مسئله بگونه ای دیگر تکرار میشود. سرهنگ فضل الله زاهدی، امیرپاشایی  و ... که از طرف رضاخان عامل کشتار و به آتش کشیدن روستاهای تورکمنصحرا بود بعدها بعنوان فردی قهرمان مجسم می شوند  برخی از تورکمنها نام فامیلی زاهدی و پاشایی ... را انتخاب می کنند. با ترویج اجباری انتخاب نام فامیلی در دوره اقتدار رضاشاهی بسیاری از خانواده ها نام تیره و طایفه را بعنوان نام فامیلی برگزیدند و این مسئله تابه امروز مهر خود را بر جامعۀ ما کوبیده است. اساسا در دوره ای که تورکمنها در پراکندگی بسر می بردند ساکنین هر اوبه برای تمایز از دیگران با عناوین خاصی معرفی میشدند، چه بسا عناوین تحقیر آمیزی چون کؤر، کم، کلته، غانجیق، سیچماز و یا عناوین بی مسمایی چون جعفربای و در سطح بزرگتر با عناوین تاریخی شان یوموت، تکه، گؤگلنگ، أرساری، چاودیر... بگذریم و این را بحساب بازی تاریخ بگذاریم.
   
دنباله ورودی
قصدم از بیان نکتۀ فوق رجوع به حافظۀ تاریخی ملتمان می باشد که چسان پدیدۀ قومگرایی تیشه به ریشۀ هستی ملی ما زده است و می زند. سنتی که باید به آرشیو تاریخمان سپرده شود را دو دستی چسبیدیم و آنرا تابه امروز پر و بال داده ایم و اینک نیز می دهیم، پدیدۀ تیره و طایفه گری ایی که در طول تاریخ پانصد سالۀ اخیر مانع وحدت ملی تورکمنها شده و مثل خوره از درون بجان ما افتاده است.
  از لابلای مستندات تاریخ و یا نوشته های سیاحان متوجه می شویم که چسان از زمان صفویان ببعد حاکمان دست نشاندۀ مرکز آب به آسیاب اختلافات قومی ریخته مانع از اتحاد و وحدت ملی ما میشدند و این توطئه های شوم حاکمان استرآباد و خراسان در اواخر دورۀ قاجار بحدی در جامعۀ گسترش یافت که آخوندهای تورکمن آتابای و یا آخوندهای تورکمن جعفربای فتوا می دادند که هر کس از طرف مقابل هفت نفر را بکشد مستقیما به بهشت می رود (گویا کلید بهشت در دست آنها بوده است) و این چرندیات سوژه ای شد برای «نویسندگان» غیرتورکمن که اختلاف دو طایفهد یموت و گوگلان را رمان و سریال تلویزیونی را به تصویر بکشند و اینگونه نشان بدهند که تهران را قبله گاه نجات اعلام و فرستادن فرزندان جهت تحصیل در آنجا را راه خلاصی از درد و بیماری تبلیغ بکنند. (اشاره به رمان و سریان آتش بدون دود نادر ابراهیمی و رمان «آوای صحرا»ی عبدالرحمن اونق)
 و اما واقعیات و فاکت های تاریخی کاملا خلاف آنرا نشان می دهد. یعنی ملت تورکمن از پیوستن اجرای کوچک اش (اقوام و طوایف) به درجۀ ملت رسیده است نه اینکه ملت تورکمن به اجزای کوچک تجزیه شده باشد. اجداد ما تورکمنها در طول تاریخ از بهم پیوستن رودها (طوایف) و تشکیل یک دریای بزرگ (ملت) به تشکیل امپراطوری های بزرگی نظیر گؤک تورکها (تورکان آسمانی/مقدس)، امپراطوری سالتیق ها (سلجوق) موفق شدند. این امپراتوریها سرزمین های مابین چین تا دریای سیاه را در کنترل خود داشتند و باز به دلیل همین درد تیره- طایفه گری و تقسیمات کوچک قبیله ای بود که نیروی جاذبۀ ملی به نیروی منفی دافعه تبدیل و هر یک از اجزای خلق ملت تورکمن در گوشه ای مسکن گرفتند تا در دم اژدهای مهاجم به نابودی کشانیده شوند. چرا که امروزه فقط نامی از تورکمن های آراباچی، بۆکدۆرها... که شجاعانه در مقابل تهاجم چنگیزخان ایستادگی کرده بودند، باقی مانده است...من سالها با دوستان قازاقستانی و قیرقیزستانی در یک جا کار میکردم وقتی از آنها می پرسیدم که آیا در جامعه شما تقسیمبندی قومی- قبیله ای وجود دارد، با تعجب بمن نگاه میکردند و جواب محکم «نه» را بصورتم می کوبیدند.
در این نوشتار کوتاه نمی خواهم با زدن گریزگاه به تاریخ وقت خوانندگان را بگیرم قصدم بیان یک نکتۀ بسیار آکتیوال و مهم در جامعه تورکمن است. پدیده ای که در صورت تداوام آن می تواند پایان شومی برای ملت ما باشد و آن همانگونه که در بالا نیز اشاره کردم پدیدۀ عقب مانده ای بنام قومگرایی مانع رشد به فرآیند ملت گرایی می باشد. فرایندی که یکی از نتایج دوران مدرنیته بوده و بسیاری از جوامع اروپا و دیگر نقاط دنیا با رسیدن به مرحلۀ ملت و تشکیل دولت- ملت راه رشد و تعالی خویش را برگزیدند... ولی ما تورکمنها چی؟
من تقریبا نیمی از عمرم را در تورکمنصحرا گذراندم و کارهای تحقیقاتی در زمینۀ تورکمنها را در حد توان و با توجه به محدودیت امکانات انجام داده و آنها را در کتابی بنام «سیری در تاریخ سیاسی- اجتماعی تورکمن ها» منتشر کردم. گرچه در آن اثر نیز مسئلۀ بررسی طوایف تورکمنی صورت گرفت ولی در آندوره شاهد پدیدۀ طایفه گری را در جامعۀ تورکمن نبوده ایم (یموت چیست، تکه چه می باشد). یعنی این پدیدۀ شومی که اینک با شدت تمام مثلا در ایام رأی گیری بشدت رواج دارد... فلان فلان طایفه به فلان کاندید، فلان طایفه به بهمان کاندید... رأی می دهد و به این ترتیب بجای انتخاب مثلا شخصی که می تواند مثمر ثمر به جامعه باشد، افرادی که نفوذ بیشتری داشته باشند بر کرسی مسند می نشیند.
یادم هست وقتی اولین بار در جامعۀ تورکمنستان شوروی با تورکمنهای آن طرف مرز روبرو میشدیم، اولین سئوالشان این بود: «شماها تکه هستید؟» ما که در تورکمنصحرا تکه، یموت و ... نداشتیم معنی این سئوال را درک نمی کردیم ولی وقتی سئوالاتشان بیش از حد انتظار تکرار میشد با قاطعیت جواب می دادیم: «حودایا شۆکۆر بیز-أ تورکمن دیریس» (خدا را شکر ما که تورکمن هستیم). فکر میکردم بعداز کسب استقلال به تورکمنستان مسئلۀ قومگرایی در آنجا جای خود را به ملت گرایی واحدی بدهد که متاسفانه این انتظار ما نه تنها در آنجا بر آورده نشد بلکه اپیدیمی تیره گرایی به میان برخی از تورکمنهای کشورهای همسایۀ این جمهوری نیز سرایت کرد.
همه ما می دانیم که علت و سبب مختومقلی شدن، این شاعر ملی مان تبلیغ اتحاد و یگانگی ملی بوده و است (بیر دولته قوللوق اتسک بأشیمیز)، کریم قوربان نپس ها، قوربان نظر عزیزوف ها نه در دوران حیات شان و نه بعداز فوت شان هیچوقت بعنوان شاعر یک تیره و قوم معرفی نشدند.. آنها شاعران ملی تورکمن بودند و هستند، نه تکه نه یموت و نه...
  تیره گرایی میکروبی است خطرناک، غده ای است بدخیم که تا مغز استخوان مبتلایان به آن رسوخ کرده و تنها چاره رهایی از آن عمل جراحی است. سبب بیان این شکوه ام عنوانی است که در هفته نامه «صحرا» (شماره 470) به شاعر انقلابی  مهاجر، شاعر درد وطن کشیدۀ و نالان از فراق و هجران ایل و سرزمین اش یعنی به «قالقان» داده شده است. تا جائیکه من می دانم نام فامیلی شاعر مرحوممان«یولداشی» بود و این نام فامیل را فرزندان ایشان نیز در شناسنامه شان داشتند. از آن گذشته وی با تخلص «وللنگی» مشهور بود تا با نام طایفه اش. نمی دانم چرا هنوز هم بعضی ها بجای نام بردن ملت تورکمن به تیره و طایفه- یعنی جزیی از یک واحد ملی- می چسبند. آیا عنوان «قالقان شاعر تورکمن» جایگاه رفیع وی را نشان می دهد یا قالقان تکه؟ اگر اینطور ادامه دهیم و بر تیره و طایف گرایی اصرار بورزیم فردا کریم آقاها، قوربان نظرها نه بعنوان شاعران ملی بلکه متعلقان به جزیی از یک ملت یعنی قوم تکه شناسانده خواهند شد و مالا یموت ها و دیگر طوایف نیز درهایشان را بر این پاشنه خواهند چرخانید و این دقیقا همان تیشه ای خواهد شد که دشمنان تاریخی ما قصد زدن آن را بر ریشه ما داشتند که این بار با دستان خود ما زده خواهد شد.
سخنم را با ابیاتی از شاعر ملی مان مختومقلی به پایان می رسانم باشد که این پیام دوای درد بی درمان قومگرایان باشد.
آرنه گلی
کاندیدای علوم تاریخ
17 اسفند 1393
--------------------------
«یوموت، گؤکلنگ تأصیپ ادیپ اؤزۆندن،
چکسه قوشون، اؤنگی-آردئ بیلینمز؛
سئغمان چئقار دشتی-داهان دۆزۆندن،
یؤرأن یولئ، غُونان یوردئ بیلینمز.

اۆچ مۆنگ نایزابازئ باردئر نؤکردن،
تؤرت مۆنگ پیلدارئ بار، غالا یئقاردان،
تکه، سالئر یؤریش اتسه یوقاردان،
اؤنگۆنده چؤکِجک ایلی بیلینمز.»

  

No comments:

Post a Comment